کوکوتی تی

فرهنگ وادب تالش

کوکوتی تی

فرهنگ وادب تالش

ضرب المثل تالشی زلیخا صبا ماسالی تالش

مثل تالشی 
داولتی سر دکره نکبتی برشم برشم
دولت در حال داخل آمدن است وبدبختی در حال بیرون رفتن
دولت در این جا معنی خوشی و خوشبختی را میرساند
واگر برای کسی خوشی وثروت و پیروز ی پیش بیاید و ناخوشی هایش رفع شود این مثل نا خود آگاه بر زبان جاری میشود
زلیخا صبا

دستان کیله لی جان زلیخا صبا ماسالی تالش

یکی از نواهای قشنگی که حکایت از داستان رمانتیکی میکرد که دختر وپسری که باهم هم قسم شده بودند ولی دختر به خواست خانواده با کسی که هم قسم شده بوده ازدواج نکرده وبا یکی دیگر ازدواج کرده که دراین صورت دستان خوان در عروسیها این طور سر میداد.
هیچی موایه کیله خِته2... چِ یاری قسمی اَی گته2
کیله لی جانم کیله لی2.... نومر مرجانه کیله لی2
کیله دریه بزینه.2. نونم هَرده پیازینه2
بِرون بَرشیمه وازینه..کیله مِن ژنده دازینه2
کیله دریه رمه نه..نونم هرده دلمه نه 2
بِرون بَرشیمه وهمه نه... کیله مِن ژنده قمه2
کیله لی جانم کیله لی2 ..نومر مَرجانه کیله لی2
کیله پریه سیا آفتاوه .. بِرون دی یَسه منگه تاوه2
کیله لی دیلنی بی تاوه2
کیله لی جانم کیله لی2
متن وگرد اورنده زلیخا صبا

یادایامی.. اوه سالن ویرم آ اویابه سالن ویرم ا زلیخا صبا ماسال تالش

یادایامی.. اوه سالن ویرم آ اویابه سالن ویرم ا
همانطوریکه قبلن بیان خاطره روزها وسالهای کودکی، کودکان ییلاق نشین گفته شد .روزهاهمراه پرندگان در چمنزارها وهم بازی گلها درروی تخته سنگها و شبها به تما شای ماه و ستارگان وگوش دادن به اواهای خیالی جنگل وسکوت وهم انگیز ودرعین حال به نطر در داخل کلبه چوبی خوابیدن یک احساس ویک نوع امنیت به انسان دست میداد .
در ییلاق هیچ نوع صدای موتوری شنیده نمی شد مگر گاه گا هی در آسمان آبی رد سفید هواپییمایی دیده میشد 
وقتی کودکی ده ساله بودم چست و چابک .ان سالها ان سالهاییکه فکر میکردم دنیا وعمر هیچ وقت تمام نمیشود و سالها میگذشت خبر مرگ پیری اندکی مارا بفکروا میداشت ..بله آن سالها نا گهان در اسمان ییلاقات تالش هیلیکوپترهایی در سطح پایین در پرواز بود ندوما بچه های ییلاق نشین ساعت ها مسیرش را دنبال می کردیم وبا شنیدن صدای هیلیکوپتر شادی کنان به بیرون رفته وبرایش آوازا میخواندیم هیلیکوپتر بری ازتع دنشم ..بوشوم گیریه بندی بنشم .روزیکه هیلیکوپتر در خریدول نشت. نزدیکی های ظهر بود آسمان صاف بودو ابی کمی ابر در پایین رشته کوههای خاله پشت و الیانه گیریه در حال بالا آمدن بود البته اینگونه ابر گرفتن ییلاق باران زا نیست بلکه اگر ییلاق های پایین دست ابر بگیرد غروب ها ابرها پراکنده میشود وآسمان دوباره صاف وهمه جا چون الماس درخشان میشود وزمانی ابر بارانی است که ابر از ییلاقات بند بالا برود واین تجربه را از بزرگترها شنیده وتجربه کرده ایم .. باری هیلیکوپتر بالای ییلاق سوأچاله وخریدول چرخ میزد درست در همین نقطه از عکس ییلاق خریدول فرود امد به چه دلیل نمی دانم وابر هم کم کم در حال بالا امدن بود ما بچه های اولسبلنگاه به همراه عده ای از جوانهای محل از (جیره راهی ) راه پایینی دوان دوان وپر انرژی خودمان را رساندیم به خریدول جمعیت خریدولی ها هم همه جمع شده بودند
جمع سران خریدول که مهمان نواز وسفره دار بودند یادشان گرامی وروانشان شاد باد کجایند ان عزیزان خدایی که ان گذشتگان ما باعث ابروی تالش بودند جاج ابوالحس ایلداری حاج میرزادی حاج علیقلی کوهساری حاج انوش فرسایی حاج جعفرقلی احمدی وبسیار کسان دیگر و چند روز پیش که به خریدول رفتم ان ابهت ییلاق خریدول را گمشده یافتم و نبود ان بزرگان طایفه لوحه سرایی ساکن خریدول را بوضوح دیدم..
بله هیلیکوپتر به نظر می آمد که نمی توانست به علت ابر در حال بالا امده بلند شود
وهمش با بیسیم در حال مشاوره بود ودراین فاصله سران نهار مفصلی برای انها تهیه دیده و ماهم با دوستان خریدولی دختران وزنان در همین میدان دور تا دور به شادی نستیم وبی دغدغه تنش های که این زمان همه ادم ها دارند وبرای مسایلی اصلن سر بلند نمکنند باهم سلام علیک کنند ان رفیقان وفامیلهای دیروز نا آشنای امروز هستند انگار که نمیشناسند تورا بی حال وبی روح شدند 
وقتی دونفر سر نشین هیلیکوپتر بعداز اینکه پذیرایی شدند غروب شد وابرها هم پراکنده وهیلیکوپتر هم بلند شد ودر میان هل هله وشادی ما از نظرها نا پدید شد 
یاد ان زیبا کناران یاد باد ..دست به دست باهم بودیم خوشحال وخندان یاد باد 
نگارنده زلیخا صبا

فریادکن زلیخا صبا ماسال تالش

فریاد کن،بغض فرو برده سال های سکوت را:

         تابداندکه سکوت تو تأیید حقانیت اونبود

گونه سرخ شده ی تواز انفجاربغضی در درون،سینه تو به 

وسعت یک دنیادل شکستگی است

در عمق سینه ات چه رنج هایی از پس پزده سکوتت جا گرفته:

ای نا مهربان چگونه رها می شود این فریاد بی تکلف از سینه پردرد

وچگونه برای در آغوش کشیدن مهربانی دستی باز شودبدون تعلل

 در حالیکه غروری نمانده است

مجمه وشتن زلیخا صبا ماسال تالش

مجمه وشتن
:.مجمه وشتن. رقصی است درماسال قدیم وتالش درشب حنا بندان که در خانواده عروس مرسوم بود برگزار میشد .وباین ترتیب که مقداری وسایل از قبیل 
حنا، شیرینی،ودیگر چیزهای لازم عروس را در دوسینی مسی که همان مجمه بود میگذاشتند.ورویش را با دو پارچه رنگی یا سفید گلدوزی شده میپوشاندند
ویک مجمه را خواهر عروس ویک مجمه را خواهر داماد روی سر میگذاشتندودر وسط مجلس روبروی عروس وداماد میرقصیدندو فامیلهای عروس وداماددر دو سینی شاباش میگذاشتند که باین دو خواهر میرسیدودر آخر دو سینی را
دونفر از فامیلها میگرفتند وسه بار به سر عروس وداماد نزدیک می کردندوبه زمین می گذاشتندوکار حنا بندان شروع میشدباین ترتیب که دو اسکناس در دست عروس وداماد میگذاشتند ودران مقداری حنا میگذاشتند وبقیه حنا رادور میگرداندندودخترهای دم بخت مقداری برمیداشتندبا خواندن دستان .بندون بندونه شنار.. حینا بندونه شنار 
کینه ننه را موایه ..کینه مهمونه شنار
کترا وشتن 
وقتی عروس وهمراهان وارد حیاط داماد میشدند مادر داماد با دو کفگیر چوبی یا نوع دیگر مثلن الومینیومی در جلوی عروس در حالیکه به شدت ان دوکفگیر را به هم می کوبید ومیزدند ورقص کترا می کرد تا ان دو کفگیر بشکندمن اینطور شنیدم که با این عمل واجرای این رسم در حقیقت زبان عروس به احترام نسبت به فامیل داماد بخصوص مادرشوهر کوتاه میشود وزبان درازی نمی کند البته احترام متقابل در همه دوران قابل قبول است شاید این منظوررا بیشتر میرساند که در مقابل هم بدیها وبی احترامی ها شکسته شود وشما دوستان این را قبول کنید که صد در صد منظور این بوده ونیت همین 
قنده کله وشتن 
دوتکه قند بزرگ مادر داماد در جلوی عروس بهم مسابید ورقص میکرد تا عروس برای همه شیرین باشد وعزیز 
زلیخا صبا