فریاد کن،بغض فرو برده سال های سکوت را:
تابداندکه سکوت تو تأیید حقانیت اونبود
گونه سرخ شده ی تواز انفجاربغضی در درون،سینه تو به
وسعت یک دنیادل شکستگی است
در عمق سینه ات چه رنج هایی از پس پزده سکوتت جا گرفته:
ای نا مهربان چگونه رها می شود این فریاد بی تکلف از سینه پردرد
وچگونه برای در آغوش کشیدن مهربانی دستی باز شودبدون تعلل
در حالیکه غروری نمانده است
سلام بانو
در اشعار شما درد روزگار تا اعماق جان حس میشود . درود
با درود سپاس فراوان جناب نعمتی بزرگوار درست است درد روزگار در بهترین لحظات زندگی هم همراه همیشگی است چون با جان عجین شده امیدوارم سلامت وشاد باشید
درود بانو صبا .سپاس از دلنوشته زیبایتان ، چقدر با دلنوشته شما همنوایی داریم انگار که شرح حالی از ماست کاش می توانستیم سکوت دل را با فریاد بشکنیم امیدوارم دلنوشته فریاد دل شما سکستن سکوت دلتان نباشد .
درودو سپاس استاد نیک نهاد اتفاقا همنوایی وهمدلی همدردی سبب میشود بغض در دل مانده را فریاد زد تا شاید تسکینی باشد و مرهمی !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!