کوکوتی تی

فرهنگ وادب تالش

کوکوتی تی

فرهنگ وادب تالش

ضرب المثل تالشی زلیخا صبا ماسالی تالش

مثل تالشی
ای سرن حسرت دارین فرصت ندارین 
بعضی ها حسرت داشتند ولی فرصت نداشتند
این مثل را برای کسا نی که اینگونه رفتار کردند میآورند
یعنی اینکه بعضی از آدم ها در ارزو کارها وچیزهایی در زندگی هستند وهیچوقت فرصت به انها دست نمی دهد ولی اگر زمانی فرصتی پیش اید وبه ان هدف دست یابند دیگر ازش دل نمی کنند 
زلیخا صبا


یاد ایامی زلیخا صبا ماسال تالش

یاد ایامی 
که در گلشن آشیانی داشتیم
عسله واش
یاد ایامی که در اطراف چشمه خانه پدری ما در اولسبلنگاه ودرتمام سزه زارهای ییلاق نه تنها این گل های زیبا که به عسله واش معروف بود وما بچه های ان زمان شیره این گل را که شیرین بود می مکیدیم وبا آن خانه بازی و خاله باز ی میکردیم بلکه علفها زیادی در ییلاق بود که خاصیت درمانی در عین حال که گلهایی زیبایی هم داشتند و ییلاق را واقعن ییلاق نشان میدادند می رویید که امروزه ریشه کن شده
من از زندگی مدرنتیه بدم نمی آید مثل داشتن برق وتلفن واب زلال چشمه وحتا رفتن راحت به ییلاق ها ولی از اینکه این طبیعت زیبا به این سرعت وهنوز نیم قرن هم نگذشته نابود شد بیشتر رنج می برم ومیدانم که تا چند سال دیگر باید بعضی از نماد های طبیعت را که جزء خاطرات زندگی ها و نماد داستانهای باوری انرژی بخش انسا نها بود بجز تصویری ویا نوشته ای نشانی نخواهد ماند مثل همین گلها ویا قارچ هایی مثل شتلی و یا سنگ هایی نمادین مثل پاتیویله سنگ در حالیکه رستمی ویسپینج که شا ید قرنها در روی سنگ سه شاخه ای قرار داشت واکنون نیست چه دستی با چه قصدی ان را از جایش کنده ؟ چه شده ؟ مگر چه آزاری به کسی می رساند جز اینکه در گوشه ای دور از خانه ها ومسیر ها بود آیا جزئی از طبیعت نبود ؟ 
من وقتی بعداز شاید بیست سال به پشتی سر معروف رفتم دو بوته از این گل عسله واش را دیدم چندی عکس ازاین گل گرفتم تازه در کنارش نشستم وبوی ییلاق را حس کردم ودر کنارش اشک ریختم به یاد یاد ایامی که یک بغل از این گلها می کندیم و در خانه کوچکی که در بوته های گوجه جنگلی که به آن چَر می گوییم هرکدام از بچه ها مخصوص خود داشتیم ولی الان دارد ریشه کن میشود 
من اینها را می نویسم که بگویم درست است که ما بچه های ان زمان وسایل بازی امروزی را نداشتیم ولی بازی در طبیعت و با عوامل طبیعت سبب رشد فکری سالم و خود ساخته شدیم و امروزه فنای این عوامل فنای همه چیز است 
نگارنده زلیخا صبا

حلوای دنگی دوشاب (شاو) زلیخا صبا ماسال تالش

حلوای دنگی دوشاب (دشاو)
درسالهای دورمردم تالشی زبان در ماسال وسرزمین تالش در کنار حلوای دنگی شکری، وعسلی ،وضیابری حلوا ، حلوای دنگی دوشابی هم برای عید درست میکردند
(دنگ وسیله چوبی به اندازه درازای3تا4متروبه پهنای30تا40 سانتی متر وبالبه نازک وته پهن وبه بلندی20 تا 25 سانتی مترکه روی آن حلوای دنگی یا دنگیه حلوا با کوپون که وسیله پهن کردن حلوا بود درست می کردند)
مواد لازم برای این حلوا آرد برنج به اندازه ای که میخواستند حلوادرست کنند و دوشاب به اندازه ای که آرد را با آن مخلوط کرده وبه صورت خمیر در آورند کره اب شده وگزنه خشک شده برا ی تزیین روی حلوا وگاهی از گزنه به خاطر خاصیتی که داشت هم مقداری حلوا درست میکردند در ضمن حلوایی را که روی دنگ از دوشاب یا عسل وشکر درست میکردند وبه صورت سه گوش یا چهار گوش در می آوردند به هردانه اش. ای خج. (یک قاچ)می گفتند
طرز تهیه این حلوا:
ابتدا دوشاب را مات کرده تا به اندازه کافی غلیظ شود و ارد را نیز تفت داده وبا دوشاب مات شده وکره آب شده مخلوط کرده وخوب چنگ زده وورز می دادند وبعد به صورت گوله در اورده به اندازه یک مشت یا یک توپ که در مشت جا بگیرد وبه حلواساز که روی دنگ بود میدادند تا با کوپون پهن کندوگزنه خشک را که قدری با کره تفت داده بودند با قاشق در گوشه این گوله پهن شده به صورت گل میگذاشتند وبا کوپون رویش میکوبیدند وبا چاقو حلوارا بصورت سه گوش یا چهار گوش می بریدندواین حلوا بسیار خوشمزه بود وچون از دوشاب بود فوق العاده خاصییت داشت
متن ونوشتار از زلیخا صبا

برگ خزان زلیخاصبا ماسال تالش

برگ خزان
ای رهروان سر در گریبان بی خیال
یک نیم نگاهی در زیر پایتان
صدای ناله ی در هم کوبیدن
تار وپود برگ خزان
ازخشم زمان بشنو به گوش جان
اهسته تر گذار پایت برویشان
در روز گار نه دور شاداب وسبز وجوان
برسر عابران خسته جان بود یک سایبان
زلیخا صبا

سوزه گیریه زلیخا صبا ماسال تالش

سوزه گیریه چه آهی مبتلا به
خاکه ویچیر گیرفتار بلا به
وختی اسپه آدمی نه که نشع
رمه کو دور آبو سر بع هوا به
بی حرمتی کرن چمه آوونه
چمه سر لول آبوآونی طلا به
یا کوکر کوری فرمونی نبرع
هرکسی صب ایزی یاپادشا به
مکر گرگر خری را کع نوارع 
خیلی وخته خر از وارش سیفا به
زونه آدم طبیعتی پسندهِ
چه دار وچه شاخه سوزه ویسندهِ
اشتن کفا وینع جیری نگردع
همه چی زیرو رو پادر هوا به
سوزه گیره بی پا وبی نوا به 
سوزه گیریه بی پا و بی نوا به
سروده زلیخا صبا