کوکوتی تی

فرهنگ وادب تالش

کوکوتی تی

فرهنگ وادب تالش

راز نهان زلیخا صبا ماسال تالش

ناله هایم میرسد بر آسمان 
جاییکه از نامرادی نیست نشان 
شاید انجا زندگی زیبا بود
هیچ نباشد در دلت رازی نهان 
زلیخا صبا

ضرب المثل تالشی زلیخا صبا ماسالی تالش

مثل تالشی
ازترس مار تکیه به آتش کردشه
معنی اینکه مار نیشش نزند به آتش تکیه داده
مصداق برای کسانی است همواره از بعضی مشکلات که برایشان درد ساز است ویا از بعضی آدم ها در هراسانند واز این رو برای رهایی ونجات باز به کسان و چیزهایی دردسر ساز دیگر پناه میبرند ودر نتیجه این مثل را یاخود ویا کساندیگر درباره انها بیان می کنند
زلیخا صبا

درباغ دلم زلیخا صبا ماسال تالش

درباغ دلم هست پر از یاد خدا 
رنگ برنگ عشق به گلهای خدا
گاه گاهی گل دوستی شود پژمرده
من پناهم به خدا هست و هم راه خدا 
شعراز لیخا صبا



عمرمن .زلیخا صبا ماسال تالش

عمر من
عمر من بود به مانند سراب
که زدور بود یکی دشت پراب 
یا چوگیسو به مانند طناب 
که به هم بسته چون تار رباب
عمر من گوی قشنگی چوحباب 
که به یک فوت اجل پخش روی اب
عمر من بود یکی جام شراب 
که بنوشی به هنگامه خواب
عمر من گر لب بام است افتاب
می رسد شب رود پشت نقاب 
زندگی طی شد چون رعد وشهاب
مرگ جدا کرد مرا با تب وتاب
میروم دور بسی در افاق
میزنم کور سویی در مهتاب
چوشوم دور شوم گوهر ناب 
میگذارند سپس عکس مر ادر یک قاب
ارزو هست که کنم دق الباب 
سخنانم شود ختم خطاب 
تا نهایت میشوم من نایاب 
رنگ ورورفته در ان حلقه قاب
جسم من رفته در قعر تراب 
روح من رفته به همراه سحاب
نام من رفته توی کهنه کتاب
که فروریخته چو دیوار خراب
گاه گاهی از نسل شباب 
بهر گورم گذرند بهر صواب
رفته رفته روم از یاد اعقاب
عکس من پوک شود از توی قاب
ای صبا حیف که عمرت به سراب
بگذشت و نشدی توسیراب
شعراز زلیخا صبا

اجازه نشتن عروس زلیخا صبا ماسال تالش

(آوردن عروس)بخش سوم
وقتی عروس وارد حیاط داماد میشد .ابتدا مادر داماد حلوایی را که از آرد برنج و شکرویادوشاب به اسم حلوا گوله که به شکل یک توپ گرد بود از توی ایوان به دوطرف عروس پرت میکردبه این نیت که قدم عروس شیرین کامی را همراه آورده باشد.وجوانانی هم که این حلواها را میگرفتند به این نیت که این شیرین کام شدن نوبت بعدی قسمت انها شود..بعداز پیاده شدن عروس از اسب دویا یک چراغ روشن وهم اینه وقران به عنوان سنبل نور وروشنایی وضامن خوشبختی که از خانه پدربه همراه عروس آورده میشد بعداز داد ن انعام ودست خوش به آورندگان به داخل خانه میبردندودرضمن در قدیم رسم بود وهنوزهم اگر عروسی در خانه بر گزار شود یک تکه از وسایل منزل پدر عروس از طرف فامیلهای داماد از خانه پدر عروس مخفیانه بر داشته میشد به نیت اینکه در خانه داماد هم به اندازه خانه پدری برکت ومال داشته باشد.
سپس مادر داماد با دوکفگیر چوبی در جلوی عروس رقص میکرد وانقد ر ان دوکفگیر را بهم میکوبید تا بشکند وبا نیت اینکه عروس ومادر شوهر نسبت بهم زبانی تلخ نداشته باشندوباشکستن این دو کفگیر همه ان حسهای بد از بین بود.
ورقص دیگری که باز مرسوم بود وهنوزهم اجرا میشود قنده کله وشتن (رقص قند)بود وهست مادر داماد ویاخواهر داماددو تکه قند بزرگ را بهم میسابید در جلوی عروس رقص میکردند وبه نیت شیرین بودن عروس خانم.
بعداز بجا آوردن این مراسمات دست عروس خانم گرفته وارام بطرف خانه می آوردند
ودر جلودر ابتدا دست راست عروس خانم را عسل می مالیده وبه جهار چوب در می مالیدند
ودوباره دست عروس خانم را در عسل میکردند وهمه افراد خانواده یک انگشت از آن عسل را به نیت اینکه عروس خانم برایشان شیرین باشد میخوردند.
در موقع ورود عروس خانم به داخل خانه کمر عروس با یک چهار قد می بستند وبعد عروس خانم وارد خانه میشدودر داخل خانه برادر دامادویاگر برادر نداشت خواهر داماد باید برای باز کردن کمر عروس یک انعام یارونمایی میداد وبعد کمرش را باز میکرد.
وباز برادر داماد یک کلاه را بر امیداشت وهفت بار از سر خود به سر عروس میزد ومیگفت 
هف زوعه وای کینه (هفت پسر یک دختر)

عروسی های تالشی در ماسال قسمت هشتم 
اجازه ی نشستن عروس (بخش چهارم)بعداز از اینکه مراسم کلاه زدن به سر عروس توسط برادر داماد وگفتن هفت بار هفت پسر ویک دختر ( ونیت کردن.... این کلمات در گذشته به این دلیل نبود که خانواده های تالشی زبان دختر دوست نداشتند بلکه در گذشته اگر تعدادبیشتر مرد در خانواده می بود به قدرت کاری ومالی خانواده افزوده میشد.چون کارهای سخت کشاورزی ودامپروری بیشتر نیاز مند به داشتن مردان قوی بودودر این میان هم اگر زنان مدبر وکار آمدهم در بین این خانواده ها پرورش می یافت چه بسیار نیکو وپسندیده می بود.در ضمن در چنین خانواده ای اگر دختر ی بزرگ میشد بسیار خوب تربیت شده وازدواج با چنین دختری در چنین خانواده ای بسیار به نفع خانواده شوهر می بودوبرای همین دختران خانواده هایی را می پسندیند که در ان خانواد مردان موفقی در کاروزندگی بودندومیگفتند ننه دی یس کینه را دَفَرس یعنی مادر را ببین واز دخترش بپرس ویک اعتقاد دیگر نیز در گذشته دربین مردمان ان زمانها وجود داشت که می گفتند اشتع بده چی مردومی مده عیبه واشتع چاکه چی مردومی مده خیفه یعنی چیز بدت وناجورت را به دیگران نده عیبه زشته وچیز خوبت را به دیگران نده حیف هست واین بود که دختران خوب را از اقوام نمی گذاشتند بیرون بروند....)وبعداز مراسم کلاه دوباره برادر یا اگر برادر نبود یکی دیگریک چهار قدیراکه را در موقع ورود به خانه به کمر عروس میبستند به اسم کمر دَوند بادادن رونما از کمر عروس باز میکردوبعداز بجااوردن این مراسم . بزرگ خانواد ه پدر داماد وارد خانه میشد وبرای نشستن عروس حتما باید چیز ی مالی یا گاوی ویا ملکی لفظی به عروس میداد ولفظی دادن مال به عروس در گذشته از سند نیز بالا تر بود..عروس می نشست ودر این میان اقوام دامادکه پسر بچه کوچک ویا چند ماهه داشتند به بغل عروس می نشاندندوعروس به هرکدام از بچه ها یک جفت جورات دست بافت خودش را به عنوان کَشه نش (بغل نشستن) میدادودر این موقع افراد فامیل به عروس رونما میدادند..
زلیخا.صبا