کوکوتی تی

فرهنگ وادب تالش

کوکوتی تی

فرهنگ وادب تالش

ای خدا نزدیکی زلیخا صبا ماسال تالش

ای خدا نزدیکی؟
ای خدانزدیکی؟..من ترا احساس میکنم ،در رنگ گل سرخ،وعطر اقاقی،ونسیم سحری،
در گل بانگ نماز، در نوای خوش آواز قناری، در آب زلال، در بلندای درختان بلوط،در طلوع در غروب،
کمکم کن ای همه هستی من از توبود.
تابش گرمی خورشید نمادی از توست...!
موج دریا زتو جان میگیرد.
ونمایان شدن قوس و قزح از جانب تو پیغامی است ،که بیاید زپس امروز من فردایی!
که پراز خیر بود
شعر زلیخا صبا ...عکس زلیخا صبا چشم انداز روبرو کبلا کاکا نشته جیگاه معروف به این نام
بالا تراز اولسبلنگا

یاد ایامی زلیخا صبا ماسال تالش

یاد ایامی که واقعا در گلشن اشیانی داشتیم .لا اقل پرندگان در گلستان بودند حالا ما به کنار که اروز ی زندگی مدرنیته را داشتیم.چون به عواقبش نمی اندیشیدیم
چون هوای مه گرفته وآمدن نم نم باران وشام خوردن در اول شب در محیطی ساکت زیر چراغ نفتی گرد سوز 
وشنیدن نشخوار گاوهاو شیهه اسبها از ترس حمله گرگهاو پارس کردن سگهاکه برای فراری دادن حیوانات تا نزدیک جنگل را دوست نداشتیم ودیگر صدای نی نینواز واواز عمگین غلام در سر صخره سنگی خریدول در شب های پرستاره و تنوره غول مهربان جنگل وقصه دوالپاو جن کلاه به سرو صوفی مارگیر که برای اینکه در خانه کسی شب را صبح کندمی گفت دو جفت مار افعی در خانه شما هست که به شکار رفته ونیمه شب بر می گرددوبه این ترتیب همه را در دلهره نگه میداشت ودیگر هر یک روز در میان رفتن به جنگل برای کندن قارچ و دست جمعی رفتن به سر ژیه وبا حسرت به گیلون نگاه کردن ودیگر خریدولیها وصدا زدنها ودیگر با گلهای رنگا رنگ بازی کردنهاودیگر سر چشمه رفتنها ودیگر خندیله پشت رفتن ها وهمه دیگرهای که امروز فقط برای ما خاطره شده رانمی خواستیم. وامروز این است خواستن دیروز ما .
وقتی در این موقع از سال در راه های ییلاقی بطرف بالا در حرکت بودیم چه حالی بود چه هوایی وچه نوایی صدای شرشر اب دره ها و ابشارهای کوچک تپه ها که بر رویشان گلهای وحشی رنگارنگ نشو ونما میکردند وصدا بلبل کوکوتی تی در جنگل انبوه بسیار گوش نواز بود وقتی از اسب پیاده میشدیم بوی خوش علف های ییلاقی که تا زانو بود نا خواسته به طراوت کشیده میشدی گاوها وگوساله همه پروار بودند 
حالا چه؟ در ییلاق پشه رقصان است دره از اب خشک شده برا ی اینکه ادم های حریص برای هر یک کلبه چوبی یک اطاقه چهار منبع در دور وبر خانه کاشته اند دیگر حتا به باور اینکه صبحها باید وقتی از خواب بیدار شدی دور وبر خانه ات را اب و جارو کنی واز زباله که همانا باورمان بود که نکبتی وبدبختی می اورد پاک کرد خبری نیست ایا بدبختی همین خشک سالیها نیست؟ وقتی ما نعمتی که خداوند برای استفاده عموم مخلوقاتش آفریده ما اختصاصیش میکنیم وپرنده وچرنده وهمه موجودات وگیاهان از تشنگی دارند هلاک میشوند بدبختی اجتماعی گریبانگیر ما نمی شود ؟ حالا بیا ببین مسافران قلیان به دست بدون توجه به ارامش دیگران با هلهله و ولوله در حالیکه خاک بر خاسته از زیر پایشان که از زمین خسته وسوخته بلند میشود وتا نصف کمر خاک گرفته اند بالا وپایین می روند واز منظرهای نیمه جان عکس می اندازندواز دامدار تا غیر دامدار در حال اجاره دادن به این از راه امدهگان هستند وانقدر در خود مشغولند که دیگر نه اطراف ونه به اکناف توجه ندارند چون لیدرها با وعده اینکه شبی رویایی خواهند داشت انها را یعنی مسافران را به این مکانهای دور ازامکانات شهری می آورند وومالکان کلبه ومهمان پذیرها برای فراهم کردن انچه را که انها میخواهند باید سراسیمه وار بدوند این است خسته ومانده هستند واگر اتش بگیرند نای بیرون امدن را ندارند این شده روزگار ییلاق نشینی .. با سپاس زلیخا صبا

محرم زلیخا صبا ماسال تالش

باز این چه شورش است که در خلق عالم است
شبهای محرم ..قسمت سوم
بار الها نشود ناطقه ای لال به هنگام ممات.. گر فرستد بی تکبر به محمد صلوات
سلام الله حسین لعنت الله بر قاتلان حسین
وبا دادن این شعارها وگرفتن چند صلوات شروع به خواندن مرثیه میکردند ودر این شبها در گذشته های دور مردم هر محل بخصوص در مساجد خود بودند ومرثیه خوانی وسینه زنی میکردند وبه مساجد دیگر نمی رفتند وبخاطر همین مسجد پراز جمعیت مردم محل میشد ..
بعداز اینکه چند نفر مرثیه خوان مرثیه ونوحه می خواندند .، روضه خوان بالای منبر میرفت .
روضه خوانها دراین ایام بخاطر سهولت در رفت وآمددر منزل یکی از بزرگان ویا ریش سفیدان محل میماندند وپذیرایی میشدند وبا اسب ایشان را به مساجد می بردند ومی آوردند وهر روضه خوان ممکن بود در چند محل نزدیک به هم روضه خوانی به نوبت داشته باشدودر ان زمانها روضه خوانها از افراد محلی نبودند واکثر از نقاط دیگر بودند وخیلی کم محلی بودند.
روضه خوان شروع به روضه میکرد وکمتر در موردمسایل روز صحبت میکرد وبیشتر روضه اش عبادی بودواخر سرهم شروع به مداحی مینمود ومرثیه خوان پای منبری هم در اخر با او هم اوایی کرده فضای مجلس به اوج شور وسوز ناکی میرسیدومردم مومن ومعتقد بخصوص زنان به شدت احساساتی می شدند ...ادامه دارد
نگارنده زلیخا 

باز این چه شورش است که در خلق عالم است
شبهای محرم (قسمت چهارم)
در شبهای دوم وسوم وچهارم وپنجم هم به این ترتیب هرشب اهالی محل به مسجد رفته
منتها با این تفاوت که جمعیت هر شب بیشتر میشد وفضا ی مسجد وحال وهوای مجلس گرم تر می شد.
وهر شب مردم بعداز نوحه ومرثیه خوانی در داخل مسجد ویا بیرون در حیاط مسجد سینه زنی میکردند وبرای اینکه دسته سینه زنی وزنجیر زنی گرم وآماده شوند ویک نفر که صدای رسایی داشت ودست در روی گوشش گذاشته ومیگفت:
کشتی شکست خورده به طوفان کربلا ... در خاک وخون فتاده به میدان کربلا
سلام و الله حسین.. لعنت الله علاقاتلان حسین گروه سینه زنی میگفتند یاحسین..
نیم ساعت تا یک ساعت زنجیرزنی بعداز روضه خوانی وتمرینی برای دسته بری در شب وروزتاسوعا وعاشورا بود.
در ضمن در این شبها بعداز روضه ونوحه خوانی یکنفر که مسول جمع آوری پول امام ونذورات وهمچنین صلوات گرفتن برای اموات حاضرین در مسجد وبانی مسجد بود . وبا حرافی وتسلط کاملی که در بیان گفتاری که میخواست برای جلب وجذب بیشتر مردم در دادن نذورات وبا گفتن جملات اینکه یک در دنیاوهزار در آخرت عوض بگیرید همه را بخصوص خانم ها دردادن پول وگرفتن صلوات برای اموات خود پیش قدم بودند.
واین افراد بادادن این نذورات وخیرات وگرفتن صلوات برای مردگان خودیک احساس رضایت باطنی
ویک سبک بالی میکردند.وارامشی خاص از اینکه کاری برای اموات خود کرده اند ویا اینکه با دادن این پول درراه امام حسین تضمینی برای خود وبر آوردن حاجتشان در نوبت قرار داده اند ودر حقیقت یک نیرو ویک انرژی مثبت کسب می کردند واین در روحیه شان خیلی اثر خوبی داشت .
واز نا امیدی های زندگی فاصله می گرفتند. ودر ضمن هر گز انتظار نداشتند به محض بیرون آمدن از مسجد دنیا برایشان گلستان شودوهمین سبک بالی برایشان کافی بود واین ایمان قوی انهارا می رساندکه دستی بالا تر از تمام دنیا هست که انها را حمایت کندواعتمادی که به باورهای قلبی خود داشتند..ادامه دارد
نگارنده زلیخا صبا

دل نوشته های من زلیخا صبا ماسال تالش

دل نوشه های من اوه سالن ویرم آ
ییلاق زیبا ی من که مثلت شاید کم باشد وقی در سکوت چند لحظه ای که بتو نگاه میکنم انگار غصه های زیادی در تونهفته ست از هجوم بی وفقه شبانه روزی انسانها وحیوانات باز سبز می شوی و شاداب وباز با گل باران کردنت خوش آمد گویی میکنی به زنان ومردان چاقو بدست وکیسه بدوش . که فکر می کنند همه چیز برای آنهاست . وخود چیزی نباید در ازایش بدهند حتی لطفی رایگان به نعمتهای بی کران طبیعت
آدمهایی که از هیچ چیزت نمی گذرندوحتا از علفهای سبزت که بعد این خشک سالی که بر تو گذشته حریصانه برای یک وعده از علفهایت نمی کنند بلکه کیسه کیسه خانوادگی وبا چاقو از ریشه در می ارند و آویزانند به شاخه های نازک خشک سالی کشیده درختان ازگیل وگوجه ترش جنگلیت وقارچها که هنوز تازه سر در آوردند وای که چه میکنند وطبیعت هر چند دقیقه به دقیقه هجوم آورنده را با رگبار تند میراند ودوباره چون لشکریان مورچه بالا می آیندوگلهای زعفرانی وحشی ات را میکنند درحالیکه زیر دستانشان پژمرده میشود . را ستی مگر میخواهید دنیا هم با شما تما م شود ای آدمها !!!وباد به همراه بردن برگهای رنگی پاییزیت کیسه نایلونهایی هایی را که آدمی زاده ها در چمنزارانت ریخته به هوا بلند میکند وروی شاخه درختان راشت آویزان میکند وچند روز دیگر هم که باید لگد کوب رمه وچوپان شوی ییلاق زیبایم بخدایت میسپارم
نگارنده زلیخا صبا عکس از زلیخا صبا

پاتونی (روفرشی)زلیخا صبا ماسال تالش

پاتونی روفرشی طرزبافتن آن
بافتن پاتونی
برای بافتن پاتونی هم مانند جوراب یا گوروه دست بافت ازپنج میل بافتنی کوچک استفاده کرده ، وبه این ترتیب که ابتدا دو تا از میل ها را در دست چپ گرفته و نخ رادو دولا کرده به دور میل ها یک حلقه می زنیم ودو تا یا چهار تا سر می اندازیم.
معمولن برای بافتن پاتونی وجوراب از دونخ ویا چند نخ همزمان برای نقش انداختن استفاده میشود واین نخ ها همواره با مهارت خاصی در دست راست بافنده در حرکت است و همانطوریکه گفتم بعد از سر انداختن دانه ها بر ای پنچه پا در هر رچ دو دانه در طرف بافتنی اضافه می کنیم تا بافت پاتونی ما روی سینه پا برسد وقتی به این قسمت رسید یا دوتا را کور می کنیم یا نمی کنیم وبافتنی را به دوقسمت تقسیم کرده وکف پا ودوپهلورا یک سره میبافیم تا اندازه پا شود وقتی به اینجا رسید قسمت کف پارا برای پاشنه نخ می کنیم ودو طرف رابه هم می بافیم وسپس در تعد اددانه ها که برای پاشنه نگه داشتیم در میل کرده انقدر از دوطرف کم می کنیم تا به یکدانه برسد و کورش می کنیم ویک روفرشی زیبا برای روز های سرد 
نگارنده وعکس از زلیخا صبا