کوکوتی تی

فرهنگ وادب تالش

کوکوتی تی

فرهنگ وادب تالش

شعر نو حسرت کودکی از زلیخا صبا ماسالی تالش

در سکوت سرد زمان در زیر سایه های خاکستری 
عابران عبور 
در لحظه های انجماد در انتظاردست نوازشگریست
تادر دلش نماند حسرت دوران کودکی 
ایا طلوع کند خورشید روزگاردر اسمان ابری دلش 
تا گرم کند جان ودلش وشکفتن را در انتظار بنشیند 
زلیخا صبا


شعر نو عطوفت زلیخا صبا ماسالی تالش

توهمان دستها عطوفتی 
که گشاید عقده های بی مهری
که نشسته بردل کوچک
چه شود سربر اسمان ساید
که بریزد اشگ چون باران
زلیخا صبا

انتظار شعر نو زلیخا صبا ماسالس تالش

انتظار
درسکوت سرد خانه....درزیرسایه های خاکستری زمان
در لحظه های انجماد والتهاب
در انتطار،تابش خورشیدم
تادر زیر پرتو طلایی گرم تابیدن
شکفتن را انتظار میکشم

شعر عکس از زلیخا صبا

لقمه نان زلیخا صبا ماسالی تالش

لقمه نان
لقمه نانی در پس پستوی امن
که نترسم زعقابی که مرا چنگ زند
وبیاسایم در پس پرتونوراتی آن عرش خدا
سایبانی روی سر ،وگلیمی زیر پا
بی خیال از همه رنج زمان
نکند هیچ فرقی که کجایم؟ وچرا؟
زلیخا صبا

دیر زمانیست زلیخا صبا ماسالی تالش

دیر زمانیست که نگاهم به افق
به گذر گاه عبور.. که بیابم نشانی زهمزاد خودم
همره چلچله ها بار سفر بست و برفت
به دیار ی دیگر
به دیاری که کسی قهر نباشد
همه چیز رنگ صفا، آسمانش آبی
خورشیدش گرم وملایم
به دور ازاین همه غوغا وهیاهوی زمین
جای هر قهر وغضب لبخند است
مهربانی در توی باغ دل هم میکارند
وهوایش پراز آرامش، وفضایش پراز آسایش
ایا این چنین جایی هست؟.... در گذر گاه زمان؟
شعراز زلیخا صبا