کوکوتی تی

فرهنگ وادب تالش

کوکوتی تی

فرهنگ وادب تالش

شکر خدا زلیخا صبا ماسالی تالش

شکرخدا
مهربان پروردگارشکرت بگویم صدهزار
روز وشب مارا تویی همراه ویار
گرهمه سختی ها کوهی شوند
یا کند نا مهربانی روز گار
رنج ها ودرد ها سوزان شوند
یا که دل بیمار شود یا غصه دار
از ستم جان ها به لب آید همی
چشم ها بیمار شوند وغصه دار
نامرادی هاردیف وپشت هم
پیش ما بسته شود زنجیر وار
نقطه ای در کنج دل هست تابناک
قلب ما گرم است به توای مهربان پروردگار
صد هزاران شکر به درگاهت خدا
سر فراز گشتیم به نزد غیر ویار

نگاه منتظرمادر زلیخا صبا ماسالی تالش

که هر روز آرزو بردل ..نگاه منتظر بر در
نگاهش در ورای چهار چوب در
که ایند ان عزیزانش که از برق نگاه هاشان 
بگیرد یک رمق دیگر
که آری هست او مادر که اری هست او مادر
برای رشد تو ای خوش بو چون عنبر
چه شبها تا سحر خوابش نبر داز بهر تویکسر 
که اری هست او مادر، که اری هست او مادر
شعراز زلیخا صبا 
بهترین هدیه برای یک مادر فرزندان صالح است در ان صورت است که هیچ وقت گذر عمر خودرا حس نمی کند واگر هم از این دنیا رفت وزندگیش با فرزندان خوبی که تحویل جامعه داده ادامه پیدا میکند پس فرزندان عزیز در روز مادر تصمیم بگیرید که انسان خوبی باشید واگر مادرتان هم در قید حیات نیست روحش در آرامش باشد

بهارپرندگان زلیخا صبا ماسالی تالش

بهار پرندگان
سبز وزیبا آمد وشد روز نو
گل فشان شد با هزاران آرزو
مرغکان آواز عشق سرمیدهند
هم نوا ی خوش رسد از باغ وکوه
زندگی آغاز شد در سال نو
شادی وسرمستی هست در چشم تو
باز آیند از ره دور ودراز
لانه می سازند به شوق با کاه و مو 
روی شاخسار بلند در کوه ود شت
بلبل از هجران گل کرد گفتگو
یک به یک چهچه زنند در نقطه ای
نغمه ها گویند نشینند روبه رو 
هدهد هم آواز خوش سر می دهد 
یارمن کی آیدو او کو..کو
آن پرنده در قفس با آه گفت 
کی رها گردم زبند با من بگو
تو ی آبگیر قشنگ و مرمری 
با هزاران ناز را ه می رفت قو 
شعر از زلیخا صبا

بهارپرندگان زلیخا صبا ماسالی تالش

بهار پرندگان (2)
هل هله افتاد در دشت ودمن
چلچله آمد با صد آرزو
ابتدا این جاو آنجا آن پرید
تا که جا پید اکند کرد جستجو
هر کجا ساختش نصف لانه ای
گنجشکک رفت اندر ان کرد های و هو
عاقبت ان چلچله پرجنب وجوش
کرد بنا یک لانه ای در چهار سو
شا پرک در سایه ی چتر درخت
نرم ونرم پر میزند بر روی جو
افتاب از لا به لای برگ بید
می دهد گرمی زند هم سو سو 
ای صبا گر بنگری اطراف خود
زندگی باشد بسی خوب و نکو
گر بدیها دور شوند از ذهن تو
خصلت نیکو ترا باشد خو 
از زلیخا صبا

خوش بحال روزگار زلیخا صبا ماسالی تالش

هم نوا با فریدون مشیری 
عطر گلهای بنفشه در کنار جویبار
میدهد مژده که میاید بهار
رفت سرما وزمستان
چون رسید از راه بهار
خوش بحال روزگار
گل شکوفا شد روی شاخسار
می رسد آواز هدهد با هزار
خوش بحال روزگار
عمر ماهم چون زمستان میرود
لیک نمی آید جوانی چون بهار
خوش بحال روز گار
میشود پیروز سپیده
بر شب تاریک وتار
خوش بحال روزگار
زلیخا صبا