کوکوتی تی

فرهنگ وادب تالش

کوکوتی تی

فرهنگ وادب تالش

تیلاوارواستفاده از ان زلیخا صبا ماسالی تالش

تیلا واربرای استفاده های نوغان داری و کشاورزی
..(تلنبار) در گذشته کمتر کشاورزی بود که در حیاط خانه خود دو تا سه تا از این سازه ها به اسم تیلاوار نداشته باشد .
به چند منظور از تیلاوار استفاده میکردند یکی اینکه در بهار که موقع نوغان وپرورش کرم ابریشم بود از تیلاوار برای پرورش کرم ابریشم استفاده می کردند ..کرم ابریشم را بعداز اینکه از تخم نوغان در می آمد وچند روز در جعبه چوبی و یا کابله نگه میداشتند واز شاخه های تر برگ توت بهش میدادند ..دراین مرحله مرحله اولیه زندگی کرم ابریشم بودبیشتردر خانه ونه در تیلاواراز این کرم مفیدمواظبت میکردند وبعداز این که به انداز یک بند انگشت بزرگ میشد ان را به تیلاوار میبردند
در زیر بام کاه کولشی تیلاوار یک سقف از چوب وترکه به اسم راکا بند درست میکردند وروی این سقف باز چهار چوب میبستند که بتوانند در رویش قرار بگیرند وبه کرم ابریشم بر گ توت برسانندوبلندی آن به اندازه یک قد آدم بود و همانطریکه گفتم وقتی بلندی کرم به یک بند انگشت میرسید به تیلاوار می آوردندوهرروز از برگ درخت توتی که میوه توت نداشت به این کرم زیبا وجالب میدادند وتا وقتی که اولین نشانه های پیله زدن معلوم میشد در ای مواقع کرم تقریبا کم حرکت میشود وتغذیه نمی کندبلکه در جاییکه روی هما شاخه های که غذا خورده ساکن می ماند وسرش را به اطراف حرکت میده واین حالت حالت خواب رفتن کرم است وبا ترشح که از دهانش دارد به اطرافش تار می تند و صاحب ومراقب نوغان دراین موقع بعضی از قسمتهارا با علفهای بوته ای شکل به اسم خَرف (سرخس) خال واشون میکردند چون دیگرکرم برگ توت نمیخورد وبرای پیله زدن به دورش به این خرفها پناه میبردندوبعداز اینکه پیله ها بسته میشدند در یک روز با یاور کردند انها از شاخ وبرگها که چسبیده بودند جدا میکردندو فضولات این کرمهای ابریشم را ازش استفاد کودی در باغ داری میکردند
استفاده های دیگر تیلاوار ...
ویکی دیگراز استفاده کاربردی تیلاوار ،بعداز برداشت محصولات مزرعه برنج بود ودر این موقع سقف کاذب برای پرورش کرم ابریشم را برمیداشتند وپایین ودور واطرافش را باز با ترکه های سر شاخه درخت به اسم اَجار می پوشاندند تا محصول شالی از گزند موش پرندگان ومرغها ودیگر حیوانات در امان بماند چون قدیم مثل الان نبود که راحت سرمزرعه با خرمن کوب شالیها را به.ژ..za..جو تبدیل کنند.
وبعداز اینکه شالیها را در هر مزرعه ای کوهه میزدند یعنی سی تا کوتاله که هر کوتاله هفت دسته بود روی هم میگذاشتند وکوهه میشد جند روز با اسب درزه بار میکردند.
واین درز (شالیهارا) با نظم خاصی بطوریکه خوشها مخفی باشد در تیلاوار جا سازی میکردند واین کار پرمشقت را بیشتر بانوان پر توان کشاورز انجام می دادند درود بر روانشان وهمتی که داشتند وهمین زنان اصیل وزحمت کش بعداز فارغ شدن از برداشت در گوشه ای از تیلاوار تا عید با یک وسیله ای به اسم گوچین که من نتوانستم عکسش را گیر بیارم روز چها تا پنج شایدم بیشتر کار خرمن کوب را میکردند ودر کنارش بچه داری وشوهرداری وخانه داری وپخت وپز البته انهاییرا که من می شناختم این طور بودند وهر گز هم دم از نابرابری نمی زدند. 
درود درود وهزاران درود بر این دلاور زنان تالش
متن از زلیخا صبا

لپه مزازلیخاصبا ماسالی تالش

لپه مزا

لپپپپپپپپپپپپپپپپه مزا
در ییلاقها در زمان های دور که همه خانواده ها باهم فامیل وقوم وخویش بودند ودر یک یا چند ییلاق نزدیک به هم زندگی میکردند واز حال وروزهم هر روز چه از طریق رفت وآمد وچه از طریق صدا زدن هم در ان سکوت وارامش ییلاقیکه جز صدای پرندگان وصدای نی وونگا ونگ در غروب ها صدایی به گوش نمیرسید باخبر می شدند وحتی در باز یها وتفریحات هم نیز شرکت کرده وهمیشه در عبور ومرور ورفتن به هرجایی پیر وجوان زن ومرد چند نفری باهم بودند واین در این زمان برای من اکنون خیلی جالب است .
افراد ییلاق نشین در کنا رکار روزانه بازیهای دست جمعی جالبی داشتند که فقط مخصوص بچه ها نبود بلکه بیشتر جوانان ونوجوانان انهارا انجام میدادند که عبارت بود نداز لپه مزا .. کِلاه پیگره مزا .داله مزا وحتی دومه دومه مزا..
لِپه مزا
لپه مزا یک بازی نشاط بخش ومفرح ودست جمعی بودکه جوانان بخصوص با شور وحال وصف ناشدنی انجامش میدادندوبنظر خیلی با صفاترازاین ورزشهای هزینه دارامروزی می آمدحتی برای پیرها که البته تماشا گر این بازیها بودندجالب ودیدنی بودو به همین جهت دریک بعداز ظهر آفتابی ودر خنکای ییلاقی جوانها با صدا زدن هم وجمع شدن در مکانهای مشخص برای بازی لپه مزاکه در ییلاق اولسبلنگا جای مسطح وبا صفایی به نام جیره سوزه که امروزه محل پارکینگ اتومبیلها و مهمانخانه شده ودوم پاتیویله سنگ
که برای مردم اولسبلنگا یک جای زیبا وسمبولیک وخاطره انگیز است
یک سنگ پله پله در زیر یک درخچه سیا کوتی می باشد که محل بازی دختر بچه های کوهستانی در ان زمان ها بودواگر می خواستند چند محل ییلاقی اولسبلنگا وخریدول وخریپشت بالا وخری پشت پایین با هم بازی کنند در جای با صفایی به نام پشتی سر که محل تقاطع خریپشت بالا یی وپایینی بود جمع میشدند وبازی را با عضو گرفتن شروع میکردند.... ادامه دارد
ادامه لپه مِزا (بازی با توپ پشمی) 
در ادامه ابتدا در باره لِپ که همان توپی که با نخ پشمی درست میکردند به این صورت بود که دور یک تکه چوب یا یک ورق کاغذ کلفت راکه چند لا یه کرده ودر وسط قرا داده وانقدر به دورش نخ پشمی بصورت دورانی می پیچیدند که به صورت یک توپ به اندازه یک مشت به صورت دایره و یا بیضی در می آمد وبعدمیدوختندتاموقع زدن توپ با چوب(فتره لِس) شتاب بیشتر وپرتاب دور تری داشته باشد تا افراد گروه بتوانند بدون سوزانده شدن خودرا به سنگر گروه مقابل برسانند بنابراین افراد گروه هم باید مهارت در زدن توپ وهم چست وچالاکی در دویدن داشته باشند.. من در جایی خواندم که لپه مزا بازی بچه های از چهار تا دوازده ساله است در صورتیکه این گروه سنی نه در توپ زدن مهارت دارند ونه در دویدن حتی بچه های هفت هشت ساله را عضو نمی گرفتند مگر با التماس انها را مثلا سِره پِلا که سوزاند ه نمی شدند وفقط توپ را با کف دست سرکوب میزدند وان وسط بپر بپر میکردند
در لپه مزا دودسته یا دو گروه باهم بازی میکردندکه در هرگروه که شامل یک سر آوزن که همان سرگروه بود که بعداز همه سه بار لپ یا توپ را با چوب میزد وپرتاب به آن طرف سنگر روبرو میکرد وبعد خودش نیز می دوید وخودرا به سنگر میرساند وبرمیگشت اگر در این میان یعنی در موقع زدن توپ توپش را می گرفتند گروه میسوخت واگرهم در موقع دویدن سر گروه یا هریک از اعضا گروه مقابل با گرفتن یابرداشتن توپ آنهارا میزد ندباز گروه آوزن میسوخت وبقیه اعضای گروه یک چند نفر دِ اآوه ژن که دوتا تا یا دوبار توپ را میزدند وچند نفر هم ای آوه ژن که یک بار توپ را میزدند ودر سنگر نزدیک تیم منتظر فرصت میماندند تابتوانند خودرا به سنگر مقابل برسانند وبه این ترتیب بازی ادامه پیدا میکرد وکلی هیحان داشت وکلی روحیه میگرفتند

رنگینه گافرو گهواره رنگین زلیخا صبا ماسالی تالش

تکیه کردِمه خِدا سایه کو
گول کارمه اِشتِ راه و ریه کو 
هَزاره شو نشتیمه تا روز آبه
خوندِمه تا بخسیر تع لایه کو 
شعراززلیخاصبا 
الهی رنگیینه گافرو بنی...این اصطلاحی بود در تالش گذشته به تازه عروسها میگفتند در حقیقت دعای خیری بود برای خوشبختی زوچ های جوان
رنگینه گافرو (گهواره رنگین)
در ماسال ودیگر مناطق تالشهارسم بر این بود که برای بچه ونوه اول مادر بزرگ (مادری،
)گهواره رنگین(سیسمونی امروزی) بفرستدکه این گهواره شامل یک تخخواب کوچک گردان یک متری که دسته داشت برای تکان دادن اینکه بچه را بخوابانند
کفه این گهواره از یک تخته پهن که وسطش یک سوراخ دایره مانند به اندازه دهانه آوخونه یا آرخونه که یک لَگَن سفالی برای جمع شدن ادرار کوچک بچه بود داشت.
دوتا تشکچه به اسم بالشمه که لبه هایش را مشمع میگرفتندورویش ملحفه پهن میکردند ویک پشتی زیر سری ویک شمد کوچک دولایه برای پوشاندن سینه بچه به اسم سیناده ودوتا ور بندینه که بجه را با ان در گهواره میبستند تا بچه از گهواره نیفتدو یک گافرو سَرده که همان روتختی که از پارچه قشنگ که از ساتن رنگین بودو دور چین دار.. وبرای سرگرم شدن بچه اویزهایی که بچه خوشش میامد به دسته گهواره میبستند مثل منگوله وجق جقه های که صدا میداد
مادران قدیم بچه را در گهواره میخواباندند وبایک دست گهواره را تکان میدادند وبادست دیگر یک سینی برنج پاک میکردند وبرای اینکه بچه بخوابد برایش میخواندند
بخِس بخس بَلَه روز آبه نیه.. ستاره ی اسمون کَم آبه نیه
بخس بخس صبی بی کوچ بکَرم.. سی مرغی مورغونه بی پوچ بکَرم
سیمرغی مورغونه پوچ کرده نِبو .. دیلی گته بَله پس هشته نِبو
زلیخا صبا

آوای تالشی زلیخا صبا ماسالی تالش

اوایی که برای کودکان در ییلاقها زنان دامدار تالشی میخواندند 
نِره نِره 
نِره نِِره دو دو ..چمه مالِن شینه کوه
اَمه را شون وَرده ماست ودو 
ویشتری روئن کمتری دو 
تر هَرن تازه هَرن 
هرکسی نبرمع 
ایرا بوجا ووهرن 
رلیخا صبا

وجین دِواره (داشت)زلیخا صبا ماسالی تالش

وجین دِواره 
وجین خوب بکر دِواره مَکر
چمه تازه گشه آواره مَکر
آواره کر اِشتن آواره بوبو 
کوه بَکو ه بگردی صد پاره بوبو
وجین ودواره بعد از عمل کاشت نشا و جا گرفتن ریشه ی نشا در زمین در گذشته زنان پرتلاش کشاورز به مدت دوهفته هم به خود فرصتی میدادند وتا نفسی تازه کنند وهم اینکه نشا برنج رشدی کرده وریشه دار می شد .. ودر این مدت همزمان با رشد ونمو نشا علفها هرز نیز بالا می امدند که در بعضی مزارع رشدشان بیش از نشا بود وزحمت وجین کرد ن که همان در اوردن این علف ها بودبیشتر بود ..
وجین کردن مزارع اکثر ا توسط یاوران مزارع ودستجمعی وبا خواند ن دستونهای شاد و هلهله انجام میدادند گوشی گوار پادشا نقرلی گوارپادشا ..امه ورده تازه گشه .. شمه بایه تماشا وترانه ها ودستانهای زیبا وبسیاری دیگرکه از رنج وزحمت کار کاسته میشد و نیرو میگرفتند در ضمن وجین را باید با دودست انجام می دادند ودر حالیکه دواره بعد از اینکه نشا به اندازه کافی بزرگ میشد اکثرن بعد از ظهرها زنان می رفتند و معمولن با یک دست که برروی زانو تکیه داده وزیاد هم خم نمی شدند وبا دست دیگر در حالیکه در بجار کیله راه میرفتند وتک وتوک علفهای هرز در امده را می کندند یادشان همیشه در دل 
متن از زلیخا صبا