کوکوتی تی

فرهنگ وادب تالش

کوکوتی تی

فرهنگ وادب تالش

فرهنگ همایش زلیخا صبا ماسال

تاریکه شو بوشو صبی روز آبو 
خدا کو خوام چمه کار نی دوز آبو
صبا

عکس ‏‎Zoleykha Saba‎‏

حضور گرو وصمیمی جمعی از شاعران چهارشنبه خاتون در ابشار ویسادار در فروردین 96

زلیخا صبا ماسال تالش

+++
من زلیخا صبا اهل ماسال وساکن رشت 
از خانواده فرهنگ دوست وفرهنگ پرورکه علاقه زیادی به اشعار شاعران بزرگ و به حفظ اشعار این شاعران داشتند ودر محاوره و شب نشینی های خود این اشعار را می خواندند پرورش یافته و برای درک هر موضوعی مثلی را بیان میکرد ند بزرگ شدم
واین مسئله روی افکار واندیشه ام اثر داشته و ذوق شعر وشاعری را. در ما یعنی خواهر وبرادرهاتقویت کرده بطوریکه من وبرادرم از همان نوجوانی به سرودن شعر
 می پرداختیم و من اولین شعرم که اسم نمیدانم ، نمیدانی بود وفارسی و اولین شعر گیلکی که در حسرت دیدار بود وتوسط برادرم به رادیو فرستاده شد. سرودم.من مدتها به خاطر مشغله زندگی فعالیتم را کنار گذاشتم ولی مغزم پر بود. از اندیشه وافکار پر بار ؛بنابراین بعد از آسوده خیالی از طرف بچه ها شروع کردم به جمع آوری ضرب المثلهای تالشی که در خانواده در ذهنم مانده بود و نیز نوشتن رسوم زیبای فرهنگ قدیم تالش و داستانهای رمان و دل نوشته هایی در باره طبیعت و محیط زیست ودر کنارش به سرودن اشعار بلند تالشی ودوبیتی های تالشی و شعر فارسی کلاسیک و شعر نو و گاه گاهی به پریسکه نیز روی آوردم .
وترجمه نقلهای تالشی بفارسی و نوشتن تالشی. و در مدتی که شبکه های مجازی فسبوک و تلگرام شروع به کار کردند من در گروهای مختلف مجازی فسبوک بخصوص فعال بودم و مطالبم را در وبلاگی به نام کو کوتی تی جمع آوری کردم و هم زمان در انجمنهای ادبی رشت و ماسال و نیز در نشست و همایشهای ماهانه تات و تالش به نام چهار شنبه خاتون بسیار فعال بودم وهستم و نیز در رادیوهای تالشی زبان تالشونه وداری باغ همکاری داشته ام ودارم و هم اکنون دومجموعه ضرب المثل های تالشی و نیز رسوم و فرهنگ قدیم تالش را در دست چاپ دارم و امیدوارم که چند مجمو عه شعری خودم را به خصوص تالشی را نیز برای چاپ آماده کنم. ودر این را ه از دوستان با فرهنگی که در انجمن های رشت دارم وبیشترین تشویقم را از جانب آنها دارم که در انجمنهایشان مر
ا تشویق به خواندن شعر تالشی کردند سپاسگزارم ..زلیخا صبا

++++++++عکس ‏‎Zoleykha Saba‎‏

شعرخوانی در چهارشنبه خاتون 30 فروردین 96 در خاتم الانبیا رشت زلیخا صبا ماسال

شعر خوانی در چهاشنبه خاتون 30 فروردین 96 در خاتم الانبیای رشت توسط زلیخاصبا شعر در باره پدرم 
باهاری مینه ماه را 
ملگزاره هوارا
کرانه اسبی سریکوسوارا
ای حشم ا شتن مالون 
پر آکری ب گیریه را
خیف و خیف ا مردی را 
خونی کوچی خانی را 
خونی کوچی خانی را 
خیف و خیف ا مردی را
زلیخا صبا
عکس ‏‎Zoleykha Saba‎‏

دل نوشته .یاد قدیما زلیخا صبا ماسال. تالش.

آن روز ها و قدیما یادش بخیر در جواب مطلبی که در کانال دوستی خواندم من نیز این گونه می نویسم که قدیم ها همه چیزها ناب بود چون الوده به خیلی از افکار وارداتی که انسانهارا زیر ورومی کند نبود بله قدیما را باید یاد اورد !!
خیلی قدیما حتی در حمام عمومی هم جسمت را وهم روحت را صفا میدادی با دوست وبا خواهر ویا مادر که به حمام میرفتید در تمام مدت شسشو باهم بگو وبخند داشتید وحتی همدیگر را در شستن کمک میکردید ولی این روزها در موقع حمام حتی نباید کسی از نزدیکانت را صدا بزنی که دستی 
به پشتت بکشد. وآنروز ها هرکسی یک اطاق جداگانه نداشت بلکه همه خواهر وبرادر ها در یک اطاق می خوابیدند وصدای نفسهای هم را می شنیدند وان روزها نه تنها نبایدجلوی بزرگترها پایت را دراز میکردی ودراز کش جلوی بزرگترها لم میدادید بلکه مثل الان نباید تا لنگ ظهر بخوابید وبعد تا 4 صبح در گروه های مجازی پرسه بزنی.ان روز ها نان ونمک خوردن باهم منزلت داشت نه اینکه حتی از کوچترین پیشرفت هم حسادت کنی و دست بر سفره ومشت بر پیشانی مثل الآن بودید و زیر پای همدیگر خالی. در مواقع مختلف بخواهید ودر چایش بیندازید .ان روز ها در خانه ها به روی هم باز بود و انتظار این نبود که حتما برای هر مراسمی سور دهی و دعوت نامه بفرستی و این روزها فقط در مراسم های عروسی اگر دعوت باشید وبیشتر در مراسم عزا بدون دعوت می توانی کسان خودرا ببینید وحتی دوستان وآشنایا ن وآن روزها همه رنگها رنگ سال بود . وأن روز ها یقه ها آن قدر مهم نبود بلکه گردنی که درآن یقه ها بود باید رگ داشت مهم بود. و آن روز هرروز یک مانتو شیک داشتن مهم نبود بلکه دوژاکتی که دوخواهر باهم عوض میکردند و می پوشیدند جالب بودو ان روز ها در روز عید یک لباس نوی دست. دوز مادر برایت از برندها هم برند تر بودوان روز ها رفتن خانه خاله وعمه وعمو ترا شاد میکرد امدن آنها به خانه شما در حالیکه این روزها رغبتی به دیدن هیچکدام در بچه ها نیست. آن روزها بهترین خواب را در تلار و زیر اسمان پراز ستاره داشتی ولی این روزها با صدای بلند تلویزیون ویا موبایل در روی سینه بخواب رفتن است .ان روز ها به فکر کردن به اسطورها و نقلی که شنیده بودی در شب بخواب می رفتید ولی این روز ها ذهن ها در گیر به جنایات وخیانتهای هاییکه در فیلمها و سریالهای خارجی دیده میشود بخواب می روی ان روزها قشنگترین روز آمدن فامیل سرزده به خانه هابود ولی این روزها همه منتظر دعوت هم هستند وحتی مکالمات تلفنی که. قیمتش سرسام اورشده. کم کم دارد کم رنگتر میشود پس باید در باره قدیم هابرای جماعت بهت زده وگمشده در اوهام این روزها بنویسیم که یاد قدیم ها بخیر 
زلیخاصبا