کوکوتی تی

فرهنگ وادب تالش

کوکوتی تی

فرهنگ وادب تالش

داستان روکه چیله و پیله چیله زلیخا صبا ماسال تالش

داستان پیله چیله وروکه چیله واوتاو بهوت 
درروایات قدیمی پدربزرگها ومادر بزرگها زمستان را بسه قسمت نام گذاری کرده اندچله بزرگ که چهل روز است وچله کوچک که بیست روز است و ماه اخر زمستان را افتاب بَرَهوت نام برده اند.
شروع چله بزرگ را با شب چله (چیله شو) برگزار میکنند که این شب با مراسمی که باگذاشتن انواع میوه های که ره اورد گرمی وگرما ست وتنقلات شیرین که نشانی از گرما بخشیدن جسم وانرژی گرفتن ومقاومت در مقابله با سردی وسرماست ..
وورود به این فصل که بلندترین شب سال است با نشستن وچله پایی ودور هم بودن ودرجمع ودور بر خود ریش سفید ها وپدر ومادر بزرگهارا داشتن وبه داستانهایی که در باره چله بزرگ وکوچک با شیرین بیانی تعریف میکنندو گوش دادن به این داستانها حس وحال وهوای دیگری دارد.
درروایت مادربزرگها وپدربزرگها وریش سفیدان خانواده ها آمده است که چله بزرگ وچله کوچک دوبرادر با دواخالاق متضاد بودند و وافتاب برهوت خواهرشان بود که از برخورد وناسازی این دوبرادر چون افتاب زم حریر بود 
چله بزرگ که برادر بزرگ بود رفتاری مدارا گر وملایم داشت ودر زمان زمام داریش واردین به قلمرو زمستانیش انقدر در مضیقه وستم عوامل سرماییش نبودند وچله کوچک که برادر کوچکتر بود همیشه اورا موردسرزنش وملامت قرار میدادومیگفت با اینکه مدت فرمانروایت بیش از من است ولی زور وظملت را نشان نمیدهی بیا زمان حکومت مرا ببین تا چها برسر این پویندگان زمستان می اورم من هیچ پیری را زنده نمی گذارم وهیچ زن حامله ای را به سلامت به پایان مقصدرا ه نمیرسانم وجنین را در شکم مادر میکشم وخواهر یعنی افتاب برهوت از این جنگ ودعوا در خشم و تیرگی بود وبه پایکوبان بهاری روی خوش نشان نمیداد ودسته گلهای بنفشه دختربهار ونوای سینه سرخ را با لبخندی کم رنگ پاسخ میداد و بابغضی در پشت چشم نظاره گر هل هله گران بهاری بود ..واز این رواست که اخر زمستان سرمایی سوزنده دارد .
نویسنده زلیخا صبا