کوکوتی تی

فرهنگ وادب تالش

کوکوتی تی

فرهنگ وادب تالش

روزهای ابری پاییز زلیخا صبا ماسال تاش

امروز یک روز ابری وسرد پاییز ی است ومن این جور روز ها را احساس غم وگرفتگی میکنم بخصوص وقتی تنها باشم واین روز ها وسالهاکه بچه هایم بزرگ شدند وبه سوی اینده خود رفتندومن تنها تر شده ام بیشتر حسی را که سالها در وجودم بود احساس میکنم من نوشتن وشعر گفتن وداستان نویسی را خیلی دوست داشتم ودارم حتا از دوران جوانی ولی این فرصت وامکان در ان زمان برایم بوجود نیامد که این احساس قلبی ام را به مرحله اجرا بگذارم وشاید اگر این امکان را داشتم منهم امروز در زمره کسانی بودم که امروزه اوازه دارند وخواست قلبی من تحقق می یافت.
روزهای ابری پاییزی
قطره ی اب زباران چکید 
شاخه از خشم طبیعت خشکید
ریشه در خاک غنودو نبات هم خوابید
عنکبوت تار از این شاخه به ان شاخه تنید
چلچله بار سفر بست وبرفت
نظری دور بر این وادی بکردو پرید
بلبل از هجر گلی باد که از شاخه بکند
پرکشید رفت زانظار وزدید
هد هد هم لال وخموش از خواندن
ناپدید شد ودر دور چپید 
آهوی دشت زسرما لرزید 
برق از ترس زچشمش رمید
رفت در گوشه ای از دشت بماند
گاه گاهی پی کاهی دوید
هم کمین کرد در بیشه اآن گرگ پلید
که کند حمله وچند بره درید
گر که افلا ک همه رفته در خواب سپید 
لیک زندگی جار ی ودر قلب تپنده تپید 
شعر از زلیخا صبا