کوکوتی تی

فرهنگ وادب تالش

کوکوتی تی

فرهنگ وادب تالش

ماندن در طبیعت زلیخا صبا ماسالی ماسال تالش

وقتی بزرگ شده طبیعت باشی همه چیزش برایت آرامش بخش است صداوعرش رعدوبرق وریزش تگرگ وبرفش همه عوامل طبیعی را با کوچکترین هراسی پذیرا هستی بعداز ظهر پنجشنبه در ییلاق اولسبلنگا در کلبه چوبی نشستم هوا بسیار ملایم ومطبوع است وهوا افتابی است وگاه گاهی لکه های ابر باغرش رعد وبرق یا به تالشی گره خونه گویی در بالای کلبه است ومنهم مشعول نوشتن هستم مختصر شامی را روی اجاق دوشعله ییلاقی بار گداشتم هنوز اب لولهکشی که سالها پیش از چشمه های بالای خریدول وزیر سنگهای برزه خونی اهالی اولسلبنگا باهم یاری لوله کشی کرده بودیم ودراین سالها عده ای که به خاطر مسایل وتحصیلات بچه ها ترک ییلاق کرده بودند چون من ودر نتیجه آب ماهم قطع ودیگرانی که دراین سالها خانه ساختند نصیب خود کردند ..
بگذریم می گفتم هنوز لوله کشی آب نداریم واین است که آب آوردن از چشمه خانه پدریم برایم مشگل است ولی خوب میسازیم هفته ای دوروز و یا یکشب بچه کوهستانیم طاقت داریم که سر کنیم به ان هوای خوب واسمان پرستاره وپارس کردن سگها از دور دستها انگار که یک حیوان وحشی دیده باشند خواب را ارامبخش میکند وصد البته همه اینها بعداز خاموش شدن موتور های برق که در ان طبیعت زیبا از صدای رعدو برق که در شهر میشنوی ووحشت میکنی گوش خراش تر و وحشتناک تراست داشتم میگفتم غذایم روی گاز ودرحال نوشتن ومرتب کردن سروده هایم بودم جای همه دوستان خالی در سکوت چهار دیواری زندگی زیبا میگذرد وساده ودوراز زرق وبرق شهری والبته ما هم دیگر به روشنایی زیاد عادت کردیم وحتا شعر گفتن در زیر نور شمع به افسانه تبدیل شده وخوابیدن در سروصدا دور وبر... وبابا ی بچه هاهم طبق معمول به هنر نجاری وابتکار هنر مندانه واستادانه ای که از جوانی در خانه سازی ودکوراسیون چوبی داشت ودارد میپردازد وحتا اگر استاد کارهم بیاوردباز خودش استاد است واین است که تصمیم داریم تا عمر باقی مانده تمام فصول پنجشنبه وجمعه ها به آغوش طبیعت که در ان نشو نما داشتیم پناه ببریم واز هیاهو دورشویم انشا الله به امید دید ن دوستان در ییلاق 
از فصل بهار و هم خزانش 
از گشتن کوه ودشت ودریا 
از خواندن بلبل وقناری 
ازرنگ گل و صفای دنیا 
از دیدن دوستان هم رنگ 
هر گز نشوم سیر زدنیا 
چون مرکب عمر سریع وراهوار 
چون رعد و شهاب گذشت زدنیا 
گریان شود صبا چوابرها 
امکان و مجال نداد بر ما 
ناراضی روم زترک دنیا
گر عمر گذرد به هیچ زدنیا
سپاس زلیخا صبا