کوکوتی تی

فرهنگ وادب تالش

کوکوتی تی

فرهنگ وادب تالش

کوچه روز تالشی زلیخا صبا ماسالی تالش

یاد ایامی : کوچه روز مفرشه بار ،چاروادارن ، اسبه سوارن ویرم آ
اوه سالن ویرم آ ..اوی یابه سالن ویرم آ
کوچا کوچ
روز کوچ خوش نشینها :حس عجیب وگنگ همراه باغمی که نشأت گرفته از دل کندن از جایی که دوستانت ویک عده از افراد خانواده ات برای مدتی دور می شوی بخصوص بچه هااین حال را داشتند
بله در روز کوچ جنب وجوش قیل وقال فرا گیر بود بزرگتر ها از یک هفته جلوتر تدارک این روز و رفتن به ییلاق و اینکه دوبنه شدن (منظور یک عده در ییلاق ویک عده از افرا دخانواده در قشلاق بمانند)بودند ومعمولن روز یکشنبه را برای رفتن به ییلاق انتخاب می کردندوروز شنبه خریدوسایل ضروری وکرایه اسب برای بردن بار را انجام میدادند وزنان هم غذای راه ونهار را که شامل فسنجان کباب وکوکو ومخلفات ییلاقی بودآماده میکردند 
صبح زود برپایی واماده برای ییلاق مفرش بار ولنگه بار اسب زین کرده وجعبه مرغ وجوجه وخروس وهمه مرتب وجا سازی کرده وبار اسب های نازنین می کردند وبعضی از بچه هارا روی مفرشه بار سوارکرده ومحکم میبستند وبعضی را روی لنگه بار می نشاندن ومهربان چاروادارها با نازدادن انها واسبها وحشت از اسب وراه را برای انها کم می کردندوگاهی هم با نوایی سوزناک به حزن این سفر طول وداراز می افزودند روخونی دریمه ... ای کیجه جان .. بی طاقتیمه ...
ای... یاری دیداریکو.... خجالیمه.....
جان ..منی مالت بده.... ای چن روزی... هرچی تنی بوای اطاعتیمه.. بله راه می افتادند از رودخانه با راهبری چاودارها که با صدای بلند در حالیکه دم اسب را گرفته وخودرا به اب می زدند وباگفتن پیرشوی بله پلو بله با این حرفها سختی راه کمتر حس میشد در شالیما با مقداری استراحت به خود واسب ها و زیارت خانمها وخوردن چای دوباره راه می افتادند و از سلینگوا وراه پر پیچ و خم وسنگکاخی وسراشیبی اش گذشته وبه موسله خونی ودکان چایخانه اقه کیینه که بین دوراهی ییلاقات بند وییلاقات اولسبلنگاه قرار داشت باز دمی استراحت وخوردن چای بود 
دوباره عزم راه وسفر می کردند وتا به سورکوم می رسیدند و بار اسب هارا پایین اورده و به چرا درازه لافند میکردند وبساط نهار را پهن کرده در جاییکه چشمه ابی بود خوش منظره و خوشمزه ترین نهار برای جمع حاظر این نهار بود گوارایشان باد ای ره پویان ییلاقی یادتان گرامی باد 
نزدیکی های غروب بعداز پیمودن سورکوم ناله چاکن ودشته مینه وسیفله چال اولسبلنگای زیبا که چون الماس میدرخشید پیدا میشد وه چه زیبا بود این ییلاق ما علفزارها تا زانوبود کلبه در سکوت وارامش یک ساله که از گزنده همه عوامل ازار دهنده امروزی درامان مانده وبوی تازگی وطراوت خاصی میداد و همه ازگلها تا نوای پرندگان خوش نوا واماده خوش امد گویی وهمزیستی با تازه واردین اهل ساز ش وآشنا بودند ساعتی طول میکشید تا کلبه چوبی اماده شود وبارها ووسایل پیاد ه ودر حال جمع وجور کردن وجابه جایی شوند وچاروادارها عصرانه ای خورده وکرایه را گرفته واماده رفتن می شدند یاد ان ایام ان زیبا بهاران یاد باد 
با سپاس زلیخا صبا

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.