کوکوتی تی

فرهنگ وادب تالش

کوکوتی تی

فرهنگ وادب تالش

یاد ایامی برزه بری زلیخا صبا ماسالی تالش

نابرده رنج گنج میسر نمی شود 
یاد ایامی...
یاد روز گارانی در گذشته هاکه در این وقت سال مردمان زحمت کش وپرتلاش مردمانی که برای چهار فصل سال در تلاش معاش بودند تا روزگارشان بگذرد ومحتاج نامردمان نشوند ورسمشان وایینشان این بود که نان ورزق وروزی باید حلال باشد تا پرورش یافتگان خانواده صالح باشند و با این باور وداشتن اهلیت در زندگی همواره زندگی هم روی خوش نشان میداد البته تا انسانها دیدشان به زندگی وخواستشان از روزگار چه باشد !!
باری جماعت پرتلاش کشاورز ودامدار در این موقع سال خانواده باز دو گروه میشدند یک گروه در ییلاق همراه دام ها می ماندو گروه دیگر که زحمت بیشتری متحمل میشد در قشلاق یا گیلون . واز کوچک تا بزرگ یک چشم بر آسما ویک چشم بر و شتابان برای جمع آوری محصول وبردن انها به کوتی ها و تیلاوارها و خلاصه بردن محصول به جاهای سرپوشیده .. ومثل این زمانها نبود که همه کارها در سر مزرعه انجام دهند ودر ان زمان باز فاصله بخصوص در کار کشاورزی کمتر دیده میشد همه باهم کمک و همیاری می کردند 
در درزه بار در چنگه برداشتن در جا بجایی در همه امورات کسی احساس نمی کرد که بر دیگری برتری دارد واین خیلی نیک و نیکو بود 
کشاورزان زحمت کش از صبح زود خانوادگی البته بجز پیرها وبچه ها برای برزه بری می رفتند تا ظهر واز بعداز ظهر برای برگرداندن شلتوک ها می رفتند و از فردایی چنگه پنیی یا چنگه روی هم گذاشتن وبعد بستن ان هرچنگه یک کف دست شالی وهر هفت تا چنگه روی هم را یک کوتاله وهر سی کوتاله را که روی هم می چیدند یک کوهه میگفتند البته من خود این کاررا نکردم بلکه از دیدن وشنیدن در ذهن دارم وامیدوارم که اشتباه نگفته باشم وکار کشاورزی باید در ان موقع سریع انجام میشد واین کار بدون یاور وهمیاری ممکن نبود چون اگر باران فصلی شروع میشد وسیل می امد کشاورزان دچار ضر وزیان جبران نا پذیر میشد ندوروی این اصل حتا کسانیکه مزرعه وبجار نداشتند و کم داشتند همه بکمک هم می شتافتند و این حسن در خاص وعام بود یاد همه چه انهایی که رفتند و چه انهایی که هستند ودر مقام بالا یی هستند ولی بدون عیب و عار در درزه بار شرکت می کردند گرامی باد 
نگارنده زلیخا صبا

یادایامی.. اوه سالن ویرم آ اویابه سالن ویرم ا زلیخا صبا ماسال تالش

یادایامی.. اوه سالن ویرم آ اویابه سالن ویرم ا
همانطوریکه قبلن بیان خاطره روزها وسالهای کودکی، کودکان ییلاق نشین گفته شد .روزهاهمراه پرندگان در چمنزارها وهم بازی گلها درروی تخته سنگها و شبها به تما شای ماه و ستارگان وگوش دادن به اواهای خیالی جنگل وسکوت وهم انگیز ودرعین حال به نطر در داخل کلبه چوبی خوابیدن یک احساس ویک نوع امنیت به انسان دست میداد .
در ییلاق هیچ نوع صدای موتوری شنیده نمی شد مگر گاه گا هی در آسمان آبی رد سفید هواپییمایی دیده میشد 
وقتی کودکی ده ساله بودم چست و چابک .ان سالها ان سالهاییکه فکر میکردم دنیا وعمر هیچ وقت تمام نمیشود و سالها میگذشت خبر مرگ پیری اندکی مارا بفکروا میداشت ..بله آن سالها نا گهان در اسمان ییلاقات تالش هیلیکوپترهایی در سطح پایین در پرواز بود ندوما بچه های ییلاق نشین ساعت ها مسیرش را دنبال می کردیم وبا شنیدن صدای هیلیکوپتر شادی کنان به بیرون رفته وبرایش آوازا میخواندیم هیلیکوپتر بری ازتع دنشم ..بوشوم گیریه بندی بنشم .روزیکه هیلیکوپتر در خریدول نشت. نزدیکی های ظهر بود آسمان صاف بودو ابی کمی ابر در پایین رشته کوههای خاله پشت و الیانه گیریه در حال بالا آمدن بود البته اینگونه ابر گرفتن ییلاق باران زا نیست بلکه اگر ییلاق های پایین دست ابر بگیرد غروب ها ابرها پراکنده میشود وآسمان دوباره صاف وهمه جا چون الماس درخشان میشود وزمانی ابر بارانی است که ابر از ییلاقات بند بالا برود واین تجربه را از بزرگترها شنیده وتجربه کرده ایم .. باری هیلیکوپتر بالای ییلاق سوأچاله وخریدول چرخ میزد درست در همین نقطه از عکس ییلاق خریدول فرود امد به چه دلیل نمی دانم وابر هم کم کم در حال بالا امدن بود ما بچه های اولسبلنگاه به همراه عده ای از جوانهای محل از (جیره راهی ) راه پایینی دوان دوان وپر انرژی خودمان را رساندیم به خریدول جمعیت خریدولی ها هم همه جمع شده بودند
جمع سران خریدول که مهمان نواز وسفره دار بودند یادشان گرامی وروانشان شاد باد کجایند ان عزیزان خدایی که ان گذشتگان ما باعث ابروی تالش بودند جاج ابوالحس ایلداری حاج میرزادی حاج علیقلی کوهساری حاج انوش فرسایی حاج جعفرقلی احمدی وبسیار کسان دیگر و چند روز پیش که به خریدول رفتم ان ابهت ییلاق خریدول را گمشده یافتم و نبود ان بزرگان طایفه لوحه سرایی ساکن خریدول را بوضوح دیدم..
بله هیلیکوپتر به نظر می آمد که نمی توانست به علت ابر در حال بالا امده بلند شود
وهمش با بیسیم در حال مشاوره بود ودراین فاصله سران نهار مفصلی برای انها تهیه دیده و ماهم با دوستان خریدولی دختران وزنان در همین میدان دور تا دور به شادی نستیم وبی دغدغه تنش های که این زمان همه ادم ها دارند وبرای مسایلی اصلن سر بلند نمکنند باهم سلام علیک کنند ان رفیقان وفامیلهای دیروز نا آشنای امروز هستند انگار که نمیشناسند تورا بی حال وبی روح شدند 
وقتی دونفر سر نشین هیلیکوپتر بعداز اینکه پذیرایی شدند غروب شد وابرها هم پراکنده وهیلیکوپتر هم بلند شد ودر میان هل هله وشادی ما از نظرها نا پدید شد 
یاد ان زیبا کناران یاد باد ..دست به دست باهم بودیم خوشحال وخندان یاد باد 
نگارنده زلیخا صبا