کوکوتی تی

فرهنگ وادب تالش

کوکوتی تی

فرهنگ وادب تالش

کوچاکوچ ییلاقی های خوش نشین زلیخا صبا

..ییلاقی های خوش نشین 
در اولین شب ییلاقی بخصوص برای بچه ها محیط نا آشنا وقدری دلگیر کننده بود بقولی (تاسین) تا فردا که تازه کم کم خود وفق میدادند برای مدت دوتا سه ماه
از فردای رسیدن به ییلاق خانم های جوان خانواده برای اینکه رنگ ولعابی به خان وکاشانه بدهند از جمله داخل خانه قسمتی را که سنگ نان پزی واتش دان (کیله کا چاله وجیره سر وکیله کا پشت) ودور وبر خانه را با یک نوع گِل زرد گلمالی (آلاوه) میکردند.تا خانه از نموری زیر لَت ماندن در بیاید
وباغچه ای را هم در کنارخانه درست میکردندوسبزیجات می کاشتند
مال دارها منظور حشم داروگاودار ها که در کوچ اولیه بهاری دوقسمت می شدندویک تعداد در سر مزرعه وخانه قشلاقی (گیلون)می ماندندوتعداد دیگربه ییلاق میرفتند
در غروب های ییلاقی درآن زمان های دورکه بسیار زیبا ودل نشین ودنیای دیگری بود
همه صدا ها ونوا ها ار آواز پرندگانوصدای ملایم روند آب چشمه در لار وصدای شر شر ریز ش اب در دره های داخل جنگل وطنین صدا در دارشت وونگاونگ گاوها وگوساله ها در هنکام شیر دوشی وصدازدن انها از طرف صاحبانشان به اسم های مختلف زر گا لِه رش گاله .وِل گاله ودیگر....وصدای نی نی نواز از دور دست وآواز حزن انگیز رهگذر تالش در شب های مهتابی ویا مه گرفته برای اینکه تاریک شب جنگل را حس نکنددر عبور از راه خریدول به اولسبلنگا همه دلنشین بودند البته در آن زمان شاید عادی بود برای بخصوص مردم ساکن آنجا.
ولی در هیاهو وهمهمه ماشینی این زمان یاد آن زمان آرامش بخش است..نسیمی که از درز کلبه ای چوبی در شبهای پر ستاره صورت را نوازش میدادوهوای تازه وارد ریه ها میشدوزندگی سالم ونخوردن هفته هفت روز گوشت وخوردن شیر وماست ودوغ وکره بدون افزودنیهای ماندگاری یک نعمتب بودکه دیگر باید نوشت ویادش بخیر گفت .

نویسنده زلیخا صبا

شعر تالشی اشتع نومی وینم زلیخا صبا ماسالی تالش



تقدیم به کسانیکه حسرت دیدن انها در حالیکه همه جانشانی از انهارا در ذهنم تداعی میکند تازنده هستم در دلم می ماند

اشتع نومی وینم تع کع نوینم 
اشتع دومله گردم تع کع نوینم 
بری گیریه اوه ساله باهاره 
لاله زارون وینم تع کع نوینم 
زلیخا صبا 
اسمت را میبینم و�%8r />ا�C وینم تع کع نوینم&, 255,t3�ع نویی�B�نُttom: 6px8م ت%/>%9�سب6م 
شعر تالشیاشتعنومی وینم،ماسال،تال شعر-تالشیاشتعنومی-وینم،ماسال،تال

زارم کرده شعرفارسی زلیخا صبا ماسال تالش

زارم کرده

کسی را که چنین خوارم کرده
به درد وهجر چنین زارم کرده

همه روزها چنین زارش بگردان
به هجر یار گریانش بگردان

ببیند تا بداند حال من را 
رهادر غم ویلانش بگردان

مرا در کوی جانان خوشتر بود 
خوشی را دور از جانش بگردان 
شعر اززلیخا صبا

بی تیلن شعر تالشی زلیخا صبا ماسال تالش

نوام تنه خشکه میجه بکر تع
ننی آوی دلک پا هیست آکر تع 
تنه وام بی تیلن و تاو دلکن 
نِکِ چمی دوستن آو دلکن 
دو بیتی تالشی اززلیخا صبا

برگردان

نمی گویم خشک راه بروی وقدم برداری

ونه هم اینکه خودت را در آب بیندازی وپاهایت را خیس کنی

بلکه به تومیگویم باید سریع باشی وتلاش کنی 

 نه اینکه چشم بسته خودت را به آب بیندازی