کوکوتی تی

فرهنگ وادب تالش

کوکوتی تی

فرهنگ وادب تالش

دل نوشتهزلیخا صبا ماسال تالش

یاد ایامی که واقعا در گلشن اشیانی داشتیم .لا اقل پرندگان در گلستان بودند حالا ما به کنار که اروز ی زندگی مدرنیته را داشتیم.چون به عواقبش نمی اندیشیدیم
چون هوای مه گرفته وآمدن نم نم باران وشام خوردن در اول شب در محیطی ساکت زیر چراغ نفتی گرد سوز 
وشنیدن نشخوار گاوهاو شیهه اسبها از ترس حمله گرگهاو پارس کردن سگهاکه برای فراری دادن حیوانات تا نزدیک جنگل را دوست نداشتیم ودیگر صدای نی نینواز واواز عمگین غلام در سر صخره سنگی خریدول در شب های پرستاره و تنوره غول مهربان جنگل وقصه دوالپاو جن کلاه به سرو صوفی مارگیر که برای اینکه در خانه کسی شب را صبح کندمی گفت دو جفت مار افعی در خانه شما هست که به شکار رفته ونیمه شب بر می گرددوبه این ترتیب همه را در دلهره نگه میداشت ودیگر هر یک روز در میان رفتن به جنگل برای کندن قارچ و دست جمعی رفتن به سر ژیه وبا حسرت به گیلون نگاه کردن ودیگر خریدولیها وصدا زدنها ودیگر با گلهای رنگا رنگ بازی کردنهاودیگر سر چشمه رفتنها ودیگر خندیله پشت رفتن ها وهمه دیگرهای که امروز فقط برای ما خاطره شده رانمی خواستیم. وامروز این است خواستن دیروز ما .
وقتی در این موقع از سال در راه های ییلاقی بطرف بالا در حرکت بودیم چه حالی بود چه هوایی وچه نوایی صدای شرشر اب دره ها و ابشارهای کوچک تپه ها که بر رویشان گلهای وحشی رنگارنگ نشو ونما میکردند وصدا بلبل کوکوتی تی در جنگل انبوه بسیار گوش نواز بود وقتی از اسب پیاده میشدیم بوی خوش علف های ییلاقی که تا زانو بود نا خواسته به طراوت کشیده میشدی گاوها وگوساله همه پروار بودند 
حالا چه؟ در ییلاق پشه رقصان است دره از اب خشک شده برا ی اینکه ادم های حریص برای هر یک کلبه چوبی یک اطاقه چهار منبع در دور وبر خانه کاشته اند دیگر حتا به باور اینکه صبحها باید وقتی از خواب بیدار شدی دور وبر خانه ات را اب و جارو کنی واز زباله که همانا باورمان بود که نکبتی وبدبختی می اورد پاک کرد خبری نیست ایا بدبختی همین خشک سالیها نیست؟ وقتی ما نعمتی که خداوند برای استفاده عموم مخلوقاتش آفریده ما اختصاصیش میکنیم وپرنده وچرنده وهمه موجودات وگیاهان از تشنگی دارند هلاک میشوند بدبختی اجتماعی گریبانگیر ما نمی شود ؟ حالا بیا ببین مسافران قلیان به دست بدون توجه به ارامش دیگران با هلهله و ولوله در حالیکه خاک بر خاسته از زیر پایشان که از زمین خسته وسوخته بلند میشود وتا نصف کمر خاک گرفته اند بالا وپایین می روند واز منظرهای نیمه جان عکس می اندازندواز دامدار تا غیر دامدار در حال اجاره دادن به این از راه امدهگان هستند وانقدر در خود مشغولند که دیگر نه اطراف ونه به اکناف توجه ندارند چون لیدرها با وعده اینکه شبی رویایی خواهند داشت انها را یعنی مسافران را به این مکانهای دور ازامکانات شهری می آورند وومالکان کلبه ومهمان پذیرها برای فراهم کردن انچه را که انها میخواهند باید سراسیمه وار بدوند این است خسته ومانده هستند واگر اتش بگیرند نای بیرون امدن را ندارند این شده روزگار ییلاق نشینی .. با سپاس زلیخا صبا

دوبیتی تالشی زلیخا صبا ماسال تالش

دِشبند اَمه جیریه و پاپیچه

هَنم هَنمه کَرِ ویجه ویجه

مَرده نِزیک آبه تا چمَ میجه

مَرزَم اَلِق ببَرِ چمَ کیجه

زلیخا صبا 

برگردان

دشمن در کوک ما ست وپا پیچ ما

عنقریب ووجب به وجب با ماست

مرگ تا مژه چشم به ما نزدیک است

نگذاریم باز جوجه های مارا ببرد

حفظ محیط و منابع طبیعی وگردشگری زلیخا صبا ماسال تالش

سپاس 
د روز مَندیمه دنیاکو
دیلی ژندمه دریا کو

ازیاوران طبیعت وارگا نهای دولتی برای جلوگیر ی از تخریب بیشتر ییلاق اولسبلنگاه
سپاس بی کران دارم 
مدتها بودکه از تخریب طبیعت زیبای ییلاق اولسبلنگاه آه وفغان داشتم از فنای جنگل هایش از تخریب چمن زارانش واز ساخت وسازهای بی رویه در بهترین نقطه این ییلاق که برای ما نسلی که از پدراندر پدر ونیاکان ما در انجا ریشه داشتیم وخاطرات اسطوره ای فراوان که سینه به سینه به ما رسیده بود ولی توسط کسانی نادیده گرفته شدونابود شد..
پدران ما حتا برای مکانهایی که جایگای خزندگان ویا درندگان بودند حریمی قایل بودند وحرمت می گذاشتند ولی حرمت شکنان غیر بومی ویا کسانیکه برای گذران وفرار از گرمای تابستان وبا اجازه پدران ما در انجا یک الاچیق چپر مانند داده شده بود ویا دامداران وگاویار ان مردم تالش بودند به غیر فروخته شده و هنوز ادامه دارد وهرکس زوردارد وآنرااهمال می کند انوقت جایگاه طبیعت ومنابع طبیعی کم رنگ ونادیده گرفته میشود ویا اصلن وجودندارد و حرف حرف کسانی بود که همواره خودرا محق تر از دیگران می دانندو این حرکت بعضی از این افراد بیشتر مردم را نسبت به ارگانهای دولتی بدبین میسازد ومی ساخت..
تا اینکه مدتی پیش یعنی در سرمای زمستان ونبود مردم دلسوز طبیعت در ییلاق سارقان و سوءاستفاده گران از طبیعت برای استفاده نابجا وناحق خود از طبیعت ییلاقی برای فقط چند صباح از عمر خود بدون در نظر گرفتن ایندگان وبا عنوان اینکه از حمایت دستهای قوی و بحق برخوردارداریم ودر ظاهر و با بیان بعضی از طرفداران خود شبانه نه تنها شروع کردن به بردن جاده غیر قانونی در بین کلبه های مردم بلکه با ریشه کن کردن بوته ها ودرختچه های جنگلی گوجه جنگلی وازگیل وسیا کوتی و نابود کردن دوچشمه ای که قدمت چند صد ساله داشت طوری این ییلاق را تکه پاره کردند که اشگ هر بیننده ای را در می آورد..
در این میان هم بعضی از ساکنین که از این حرکت ناراضی بودند ولی ساکت بودند چون دیگر برایشان عادت شده بود که لب فروبندند ویا از ترس مخربین که خودرا با وصل کردن وبیان اینکه مجوز داریم حق و راه هرگونه اعتراضی را بسته بودند 
ومن همیشه این سوأل برایم پیش می امد که طبیعت برای همه است وحفظ ان هم برای همه وچگونه است که در تخریب ونابودی ان بعضی دیگر به رعایت این موضوع ملزم نیستند ودرحالیکه به بعضی حتا اجازه زدن یک میخ ویا تعمیر کلبه ی چندین ساله خودرا نمی دهند ولی بعضی عالم واشکارا در بهترین نقطه در همین زمستان ساختند و حتا بافت سنتی ییلاق رانیزدر نظر نگرفتند وچند طبقه ساختند 
چرا در تخریب ییلاق استثنا قایل میشوند ؟ چه خدمتی این افراد برای این اجتماع کردند جز اینکه همواره بیش از همه وجود خودرا در نظر گرفته اند 
ما اهالی این ییلاق تصمیم گرفتیم و نوشتیم که دیگر نگذاریم کسی بسازد وتخریب محیط کند وتحویل منابع طبیعی دادیم ویا حق فروش کلبه های خودرا نداشته باشیم ؟ چه شد؟ چرا در ییلاقی به این کوچکی اجازه این همه مسافر پذیر و یا هتل کاشانه که فاقد امکانات اولیه بهداشتی ویا اب اشامیدنی سالم است می دهند؟ وچرا به کسانی اجازه می دهند با بردن مسافرانی که رعایت هیچ ظوابطی در ییلاق نمی کنند وچون فکر می کنند ییلاق دور از دسترس است این گونه مسافران را باید رفت واز نزدیک دید.. واهالی هم می دیدند ومُهر سکوت بر لب داشتند ودارند..
من یک بانوی تالش وخوش نشین ییلاقی وکلبه ای در زمین پدری ام از زمانی دور دارم وبرای من از همه مهمتر ییلاق وزیباییهایش هست و یادمانهایش که یکی یکی به فنا رفتندودیگر کمتر آثاری از انها نیس وامسال چه رنج ها بردم وهمه جا عاجزانه رفتم و خواستم که بداد این ییلاق برسندودر این را تهدید و حتا تحقیر شدم 
و بدوبیراه از کسانی که دست چپ وراست خودرا نمیدانند و برای ارتزاق ناصوابی که در ییلاق بوجود اوردند شنیدم ولی از پا ننشستم وناراضیان بردن جاده غیر قانونی جز چند جوان عزیز و دوستدار طبیعت که ممنونشان هستم کسی دیگر علنی مرا یاری نکرد از منابع طبیعی استان واز محیطزیست استان ومنطقه واز همه کس یاری خواستم تا اینکه دادستان ماسال به ییلاق رفتندووضعیت تخریب ییلاق را از نزدیک دیدندو همه را حتا سکوت کنندگان ناراضی را احضار کردند تا زبان باز کنند
واز حق خود دفاع کنند ومن در این جا می گویم سپاس جناب دادستان سپاس جناب دادستان که ثابت کردید که اگر حقی باشد حق به حق دار می رسد مهم نیست اگر هم دیر رسید مهم این این است که حق پا مال نشود درود بی کران که در این میان به حقیقت حق رسیدی و طبیعت دعاگویت خواهد بود
سپاس زلیخا صبا عکس از زلیخا صبا

بیاد پدر زلیخا صبا ماسال تالش

بیاد پدرم وهمه پدران بزرگوار

چقدر این روز های بهاری بیاد عزیزانی که روزگار ی درکنارشان ودر پناهشان بودیم اگر غمی ورنجی بود با بودنشان ما کمتر حس رنج ودرد میکردیم وحس بودن ابدی وشاد کامی از اندکی خوشی به ما دست میداد و هرکدام این عزیزان که رفتند با امدن هربهار انگار که روحشان با بهار می اید چون حس غریبی به انسان دست میدهد . ای عزیزترینم در دوران بی خیالی زندگی همواره دراین وقت سال شدیدا با همه زوایای وجودم حست میکنم شاید برای کسانی این حس دور وشایدم عجیب باشد وشایدم نباید در این سالها این حس را داشته باشم ولی برای من امری عادی است چون دراین وقت سال وقت کوچا کوچت بود و قیافه مهربان و خندانت و خواندن دعا های صبح گاهیت هیچ گاه از یادم نمی رود ومن چون این بیت از شعری که از ابوسعید ابوالخیر رامی خواندی در یادم مانده دو غزل شعری بیادت نوشتم 
یارب نظر تو برنگردد ... بر گشتن روزگار سهل است 
گر غم به گردنی وبال است 
بوستان دلی بی نهال است
گر عشق ووفا شده فراموش 
عاشق هنوز پی وصال است
زشتی همه جا فرا بگیرد
یک قلب سیاه پس جمال است 
یارب نظر تو بر نگردد 
بر گشتن روزگار سهل است 
گر زور به گرده ای سوار است 
از رنج پیاده بی خیال است
گر ستم روا شود به ناحق 
بیهوده کسی پی کمال است
گر داد رسی نشد پیدا 
مردانگی هم در مثال است 
گر پرنده ای زتیر صیاد
افتاده زمین شکسته بال است
یارب نظر تو بر نگردد 
برگشتن روزگار سهل است
زلیخا صبا