کوکوتی تی

فرهنگ وادب تالش

کوکوتی تی

فرهنگ وادب تالش

فرهنگ و رسومات زلیخا صبا ماسال تالش

یاد ایامی 2
یادایامی که در گلشن سرایی داشتیم
شرح ووصف ان زمان راوزندگی وخانه هاورسوم سنتی را به این خاطر یاد آورمیشوم :که دیگر اثری از زیبایی برگزاری رسومات ونیز نعمت وبرکتی که از این اتحاد وساده زیستی وبخصوص طراوت وزیبایی وبکربودن ان دوره ها نماند ه یعنی بطور کل اکوسیستم عوض شده واگر نقاش بودم همه انچه را که در نظرم مجسم میشد به تصویر در می اوردم .
بخصوص در این روزها یاد گذشته بیشتر برایم یاد اور زمانی است که افراد خانواده همه باهم بودند وشب های بلند وسرد زمستانی را باوجود هم ودر کنار هم گرم می کردند عزیزانی که حال دیگر نیستند .شاید برای کسانی که هنوز در کنار عزیزانشان هستند زیاد جالب نباشد ولی من می نویسم تا یادمانی باشدهم برای نسل ما وهم نسل جوان مدرنیته زده که زندگی را انقدر در کنار هم بودن دوست ندارند پس حقدارم که دلم برای ان زمانها تنگ شود وان صمیمیت ها بخصوص در این ایام که چیله شو وشب های بلند زمستانی درراه است..
در کنار خانه های قدیمی اکثرن اطاقکی یا یک خانه کوچک دیگر بود که پشت بامی بلند داشت که کاه کولش ویا للکی می ریختند و این پشت بام جای مناسبی برای نگهداری میوه هایی بود که از درختان می کندند ودر وسط این للکی ها و کاه کولش ها قرار می دادند.
کدوهای سفید وشیرین را در اویز میگذاشتند واویزان می کردند وگردوها هم که در چپرهای دودخانه می ریختند تا خشک شود وبعد در صدوقهای چوبی می ریختند .ودر زمان امدن چاروادارها یی که از خلخال برای اقامت زمستانی به مناطق تالش وماسال می امدند وهمراه خود هم سوغات برای میزبان های تالشی خود می اوردند مثل سنجدو هم بعضی اقلام مثل عدس یا مرجووسیب زمینی وپیاز برای فروش ، که خانواده ها اکثر ن مصرف زمستانی خودرا ازاین فروشنده های مهاجر می خریدند ..
چون در بازار های هفتگی ان زمان تهیه بیشتر مواد مصرفی بخاطر مشگل حمل ونقل و نبود راه وتراوری مطمین امکان پذیر نبود و کاسب های بازار نشین هفتگی که از صومعه سرا و مردم محترم گیلک زبان نواحی اطراف بودندنیز بعضی اقلام را برای فروش می اوردند و بیشتر مردم تالش بخاطر باغهای بزرگ و زمین های حاصلخیز وداشتن کشاورزی ودامداری خود کفا بودند ..
افراد خانواده که شامل پسرها ودخترهای ازدواج کرده که در نزدیکی پدرومادر خانه داشتند ونیز فامیلهای که نزدیکودر یک محل بودند ونیز همسایه های صمیمی بعد از شام که بیشتر صرف شام اول شب بود یعنی شروع شب باید سفره شام پهن میشد وهمه افراد خانواد که باهم زندگی میکردند از کوچک وبزرگ در سر سفره آماده می نشستند . وبعد از صرف شام طبق روال شب نشینی همه در خانه بزرگ خانه جمع میشندند و تنقلات اماده شده توسط زنان ودختران برای پذیرایی به وسطاورده میشد دراین جمع شب نشینی خانواده های تالش که میزبان مهاجرهای تات زبان بودند کسانی چون طالع بین وحتا نوازنده های زبردست ویا دراویشی بودند که کشکول وتبرزین به خود اویزان کرده ودرویشی می خواندند و کسانی بودند که عمامه قرمز می گذاشتند که دورش دستار سبز رنگ می بستند و عبا می پوشیدند وبه انها لاله سید می گفتند و در ظاهر لال بودند ولی گاه غیب می گفتند شاید ان زمان به انها اعتقاد داشتیم وخلاصه بعضی از خانواده هابودند که سرپرست خانواده پذیرای ادمهای از راه ماندو بی جا مانده بودند چون در اندوره جایی برای اقامت نبود . گاه مهمانهای از دور امده همراه بانواختن سازی روح نواز داستانهایی از امیر ارسلان نامدار و جادوگران ومادر دیو فولاد زره و داستانهای شاه اسماعیل و فرلقا وبلقیس با زبان ترکی میخواندند . و یا کتاب داستانهایی که هر شب ده تا بیست صفحه توسط با سواد مجلس خوانده میشد و یکی علامت میگذاشت ومسئول نگهداری کتاب میشد ودیگر کسی تاشب دیگر حق خواندن نداشت و در این گیر ودار بچه ها هم باز باز ی مایه مزا موتال موتال ودیگر بازیها و یا گوشدادن به داستای که یکی از برزگتر مثل داستان بز بزکها و سیاه بزبزه و یا شاله ترسممد ویا داستان ملکه تختر بخسع بختر بخسع ودیگر داستانها وضمن گوش دادن به این قصه ها در سر زانوی برادربزرگ به خواب می رفتند و لذت بخشترین برای بچه ها که گاهی خودرا بخواب زده تا بزرگتر ها انها با بغل کردن به رختخواب یا به خانه ببرند و بزرگتر ها وبخصوص جوانها تا پاسی از شب به این تفریح سالم شبنشینی و گوشدادن وشنیدن روایات و وقایعه زمان سپری کرده ودر حافظه جا می دادند و به این ترتیب همه تجربه کسب می کردند و هم معلومات و هم پخته تر میشدند واز خامیو نا آگا هی در می آمدند و این بود سیری در رسومات خانواده های تالش وماسال 
نگارنده زلیخا صبا

دل نوشتهزلیخا صبا ماسال تالش

یاد ایامی که واقعا در گلشن اشیانی داشتیم .لا اقل پرندگان در گلستان بودند حالا ما به کنار که اروز ی زندگی مدرنیته را داشتیم.چون به عواقبش نمی اندیشیدیم
چون هوای مه گرفته وآمدن نم نم باران وشام خوردن در اول شب در محیطی ساکت زیر چراغ نفتی گرد سوز 
وشنیدن نشخوار گاوهاو شیهه اسبها از ترس حمله گرگهاو پارس کردن سگهاکه برای فراری دادن حیوانات تا نزدیک جنگل را دوست نداشتیم ودیگر صدای نی نینواز واواز عمگین غلام در سر صخره سنگی خریدول در شب های پرستاره و تنوره غول مهربان جنگل وقصه دوالپاو جن کلاه به سرو صوفی مارگیر که برای اینکه در خانه کسی شب را صبح کندمی گفت دو جفت مار افعی در خانه شما هست که به شکار رفته ونیمه شب بر می گرددوبه این ترتیب همه را در دلهره نگه میداشت ودیگر هر یک روز در میان رفتن به جنگل برای کندن قارچ و دست جمعی رفتن به سر ژیه وبا حسرت به گیلون نگاه کردن ودیگر خریدولیها وصدا زدنها ودیگر با گلهای رنگا رنگ بازی کردنهاودیگر سر چشمه رفتنها ودیگر خندیله پشت رفتن ها وهمه دیگرهای که امروز فقط برای ما خاطره شده رانمی خواستیم. وامروز این است خواستن دیروز ما .
وقتی در این موقع از سال در راه های ییلاقی بطرف بالا در حرکت بودیم چه حالی بود چه هوایی وچه نوایی صدای شرشر اب دره ها و ابشارهای کوچک تپه ها که بر رویشان گلهای وحشی رنگارنگ نشو ونما میکردند وصدا بلبل کوکوتی تی در جنگل انبوه بسیار گوش نواز بود وقتی از اسب پیاده میشدیم بوی خوش علف های ییلاقی که تا زانو بود نا خواسته به طراوت کشیده میشدی گاوها وگوساله همه پروار بودند 
حالا چه؟ در ییلاق پشه رقصان است دره از اب خشک شده برا ی اینکه ادم های حریص برای هر یک کلبه چوبی یک اطاقه چهار منبع در دور وبر خانه کاشته اند دیگر حتا به باور اینکه صبحها باید وقتی از خواب بیدار شدی دور وبر خانه ات را اب و جارو کنی واز زباله که همانا باورمان بود که نکبتی وبدبختی می اورد پاک کرد خبری نیست ایا بدبختی همین خشک سالیها نیست؟ وقتی ما نعمتی که خداوند برای استفاده عموم مخلوقاتش آفریده ما اختصاصیش میکنیم وپرنده وچرنده وهمه موجودات وگیاهان از تشنگی دارند هلاک میشوند بدبختی اجتماعی گریبانگیر ما نمی شود ؟ حالا بیا ببین مسافران قلیان به دست بدون توجه به ارامش دیگران با هلهله و ولوله در حالیکه خاک بر خاسته از زیر پایشان که از زمین خسته وسوخته بلند میشود وتا نصف کمر خاک گرفته اند بالا وپایین می روند واز منظرهای نیمه جان عکس می اندازندواز دامدار تا غیر دامدار در حال اجاره دادن به این از راه امدهگان هستند وانقدر در خود مشغولند که دیگر نه اطراف ونه به اکناف توجه ندارند چون لیدرها با وعده اینکه شبی رویایی خواهند داشت انها را یعنی مسافران را به این مکانهای دور ازامکانات شهری می آورند وومالکان کلبه ومهمان پذیرها برای فراهم کردن انچه را که انها میخواهند باید سراسیمه وار بدوند این است خسته ومانده هستند واگر اتش بگیرند نای بیرون امدن را ندارند این شده روزگار ییلاق نشینی .. با سپاس زلیخا صبا

یاد ایامی در سوگ سیاه کوتی زلیخا صبا ماسال تالش

در سوگ درخت سیاه کوتی(ولیک) یاد ایامی
درخت سیاه کوتی روبروی خانه پدری:. شاید عمرش چند صد سال بود چون کسی روزها وسالهای رشدش را بیاد ندارد. کسی ان را نکاشته بود که یادش باشد .،پدر بزرگ .پدر وبرادر همه انرا همیشه همین قد و اندازه دیده بودند. در کنار چشمه ی یدری بالای دره ای که اب چشمه آرام وبی صدادر ان عبور می کردودر اطراف این دره بوته های گوجه جنگلی واز گیل کوهی سبز وسیراب می شدند سایبانی چون چتر در بالای این دره بودوگاه برای نشستن یک نیم کت چوبی در زیر سایه اش در تابستان برای جوانان ودوستان برادر در لحظه های گف وگفتگوی شادمانه بود ..
ودر میان شاخه های انبوهش آشیانی برای سارها و گنجشگان ییلاقی.. در اول بهار گلهای سفیدش در سبزه های سبز ییلاقی زیبایی خاصی داشت..
ییلاق اولسبلنگاه زیبایی منحصر بفردش فقط بخاطرهمین انبوهی جنگل ودرختچه های سیاه کوتی واز گیل وگوجه جنگلی وسیفچه هایش ونیز گل های وحشی با بونه وپامچال وعسله واش وگلهای زعفرانی وچمن زارهای سبزش بوده وهست .،واین ویژگیهایش نیز یکی یکی توسط قاتلان طبیعت رفته رفته از بین رفته ومیروند .
در حالیکه سردمداران منابع طبیعی دلسوزانه !!!!!!!اعلام می کنند که اگراین وضع ادامه پیدا کندوپیش برود ییلاقات به کویر تبدیل می شوند وبعد جواب امثال من را چه می دهند که اگر اتفاقی نوشته ی من را بخوانند خود میدانند!!!!!!!
در عرض یک ماه در ییلاق اولسبلنگاه با بردن جاده در میان کلبه های مردمی که سالیان دراز ساکن تابستا نی آنجا بودند نه تهرانی بودند و نه کلبه خودرا به غیر اجاره می دادند واز اهالی ان جا بودند نه اینکه تازه وارد بورندکه در بهترین نقطه ییلاق چون کارمند عالی رتبه ای باشند کلبه چند طبقه درست کرده باشند.. درست است برای راحت رفتن تازه واردین تازه ساز در وسط کلبه هاوبا از بین بردندرخچه های جنگلی وبوته های اطراف کلبه ها ونیزچشمه های آبی که سالیان دراز در بدترین زمان خشک سالی آبشخور آدمیان وجانوران وحیوانات اهلی بوده وخشک نشده بود..
واین جاده غیر قانونی را که با بیل وکلنگ وغیر استاندارد توسط عده ای که فکر می کنند هم زر دارند وهم زور وبا ترساندن عده دیگر شبانه البته ان عده ترسان می گویند شبانه کشیده شده که هیچ عقل سلیمی نمی تواند قبول کند..
کسانیکه در این سالها حتا زمستان ییلاق وطبیعت ییلاقی را وحتا حیات وحش را که زیستگاهشان بوده برای کسب واقعن به ناحق وناصواب درامد راحت نگذاشتند ونمی گذارند.
در حالیکه جوانان تحصیل کرده ما برای خرج زندگیشان شب وروزشان یکی است .
وعده ای دیگر که نه دانشی ونه روشی برای مهمانداری ومهمانپذیری ونه اصولی برای رعایت وحرمت به انسان وطبیعت قایل هستند . در این ییلاقات به کسب معاش ناصواب مشغولندو باز با دیدن هر مسئولی چنان چاپلوسانه رفتار می کنند که انسان منتر وهاج وواج می ماند چرا؟
این ادمها که تا دیروزبه دامدار ی مشغول بودند ویا به حرفه دیگر وامروزه طوری شده که خانوادگی در ییلاقات برای جذب مشتری که برایشان هم فرق نمی کندکه این مشتریهااز چه قماشی واز کجا امده وحرفه ی آنهاچیست خانواده هستند یا نیستندسالمند یا نه وفقط سکه پول وطعم بدست اوردن آسان پول بدون اینکه به کسی جوابگو باشندوهیچ نظارتی نیز بر کارشان.. وهیچ ارگانی هم از بهداشت وارگانهای دیگر ظاهرن بر این رفت وامدهای که هجوم غیر عادلانه بر طبیعت واز بین رفتن منابع را دارند وسلب اسایش همه کس همه چیزر ا می کنند ندارند..
می گویید نه بی خبر بروید پشت این مهمانپذیر ها را نگاه کنید وبر رسی ودره های اطراف این اسکان مسافرها را ببینید چقدر سرنگ و زباله های غیر بهداشتی انباشته شده وبا امدن یک باران این دره ها پرآب میشود وهمه را شسته و همان اب در پایین دست لوله کشی شده وبه خورد مردم می رسدویا حیوانات زبان بسته می خورند..
در این میان مسئولین ومردم آگاه ودلسوز باید بهوش باشندکه سلامت ایندگان هم انسان وهم دیگر جانداران در خطر جدی است ..
وقتی این دفعه رفتم درخت سیاه کوتی روبروی خانه پدری را درست در زمانی که درخت می کارند وبقولی درختکاری را با قلب وروح انجام می دهند ریشه کن کرده بودندوقد وقامتش را در داخل دره انداخته وبوته های سبز جنگلی اطرافش را کشته وسربریده بودند تا پای حرام بشری سوار بر مرکبهای اهنی زوزه کشان راحت از رویش رد شوند واورا که قرنها قد وقامت افراشته بود وشاهد وناظر زندگیها بوده در زیر خروارها خاک مدفون کنند.. ولی زهی خیال باطل اه همان درخت وبوته های چند صد ساله این انسان نمک نشناس راچنان بر زمین خواهد زد که فرصت اه کشیدن نداشته باشد زیاد دور نیست .... یا حق 
نگارنده زلیخا صبا

یاد ایامی زلیخا صباماسال تالش

یاد ایامی 
که در گلشن سرایی داشتیم
چیله شوون نشین کیله کا وَری
چیله کا نی پِیین چیکله سری 
دَه دَه داوره نشین منقا لی وَری
خاسه لوئه کَری ده ده هر وری 
چگونگی آماده شدن خانواده های سنتی تالش وماسال برای برگزاری چیله شو و گذراندن شبهای بلند وسرد زمستانی در جمع گرم وبا نشاط خانوادگی 
واین رسم زیبای چیله شورا در یک خانواده ی سنتی ماسال بود در گذشته بخصوص این روزها که نزدیک است به چیله شو وبرگزاری چیله شو که چون گذشته ها نیست ولی کما کان بر گزار میشود برای اینکه افراد خانواده اولن همه در یک جا نیستند و در جاهای مختلف ساکن هستند این است که حال وهوا وشیرینی وحلاوت گذشته هاراندارد ومن برای یاد اوری کسانی چون من که یاد اوری خاطرات گذشته جزء از زندگی من شده وکسانی را که دراین خاطرات با من همراه بودند والان دیگر نیستند می نویسم.. تجسم خانه 
خانه ای بود در حیاطی بزرگ که دوطرفش مزرعه ی برنجزار بود پشت این خانه تا رودخانه خا لکا ادامه داشت همسایه های روبرویی با این خانه مهربانی ها فاصله دار بودند .در حیاط خانه یک نهر ابی با اب زلال بود در کنار نهر چند درخت به با به های درشت وشیرین ویک درخت برزگ ازاد که رز انگور سفید از ان بالا رفته بود انگورهایش درشت وپر خوشه بود . در باغ پایین خانه درختان اشتالو و چند درخت لیمو و گوجه سبز قندی ویک درخت انجیر سفید و چند درخت نارنج .
در حیاطجلو کمی نزدیکتر چند درخت پرتقال در باغ بالای باز درختان میوه ودوتا تیلاوار که در دامنه اش کدوهای سفید که حاصل تابستانی این باغ بود در اویزهای کاه کولشی اماده پخت برای چیله شووشبهای زمستانی:بود
در انور نهر روبرو درختان انار ترش وشیرین بود ..در پشت خانه یک رود بزرگ به اسم چیمن جو بود که محل شنای تابستای بچه هابود. بعد از چیمن جو قرق بود که پر از درختان گردو وفتر ویاکونوس وسیاکوتی ماملی چر و محل زیستگاه زمستانی کبک وقرقاول و سار بود همسایه انور رودخانه خالکایی این خانه خانه ارباب بزرگ بود خانه سفید خانه افسانه ای ان زمان که غروبها در تلار این خانه روشنایی تنها لامپ برق موتوری حیاطش که تازه اورده بو د دیده میشد و نیز صدای موتور برقش ولی در ان سکوت رویایی این صدای مدرنیته چندان بد ایند نسل جوان نبود . بله قرق یا قروق که درختان گردویش را اسم گذاری برحسب شکل گردو ویا به کسیکه درختشرا بخشیده بودن مثلن دختر ی که شوهر کرده بود ویپسری که زن گرفته بود وبرای خود جدا خانهای داشت تا از محصولش استفاده کند فندقه دار -تیره دار -شالبوکه دار- دَچوکه دار گوله باجیه دار - اسکندره دار الا اخر .. ادامه دارد 
زلیخا صبا

یاد ایامی زلیخا صبا ماسال تالش

یاد ایامی که واقعا در گلشن اشیانی داشتیم .لا اقل پرندگان در گلستان بودند حالا ما به کنار که اروز ی زندگی مدرنیته را داشتیم.چون به عواقبش نمی اندیشیدیم
چون هوای مه گرفته وآمدن نم نم باران وشام خوردن در اول شب در محیطی ساکت زیر چراغ نفتی گرد سوز 
وشنیدن نشخوار گاوهاو شیهه اسبها از ترس حمله گرگهاو پارس کردن سگهاکه برای فراری دادن حیوانات تا نزدیک جنگل را دوست نداشتیم ودیگر صدای نی نینواز واواز عمگین غلام در سر صخره سنگی خریدول در شب های پرستاره و تنوره غول مهربان جنگل وقصه دوالپاو جن کلاه به سرو صوفی مارگیر که برای اینکه در خانه کسی شب را صبح کندمی گفت دو جفت مار افعی در خانه شما هست که به شکار رفته ونیمه شب بر می گرددوبه این ترتیب همه را در دلهره نگه میداشت ودیگر هر یک روز در میان رفتن به جنگل برای کندن قارچ و دست جمعی رفتن به سر ژیه وبا حسرت به گیلون نگاه کردن ودیگر خریدولیها وصدا زدنها ودیگر با گلهای رنگا رنگ بازی کردنهاودیگر سر چشمه رفتنها ودیگر خندیله پشت رفتن ها وهمه دیگرهای که امروز فقط برای ما خاطره شده رانمی خواستیم. وامروز این است خواستن دیروز ما .
وقتی در این موقع از سال در راه های ییلاقی بطرف بالا در حرکت بودیم چه حالی بود چه هوایی وچه نوایی صدای شرشر اب دره ها و ابشارهای کوچک تپه ها که بر رویشان گلهای وحشی رنگارنگ نشو ونما میکردند وصدا بلبل کوکوتی تی در جنگل انبوه بسیار گوش نواز بود وقتی از اسب پیاده میشدیم بوی خوش علف های ییلاقی که تا زانو بود نا خواسته به طراوت کشیده میشدی گاوها وگوساله همه پروار بودند 
حالا چه؟ در ییلاق پشه رقصان است دره از اب خشک شده برا ی اینکه ادم های حریص برای هر یک کلبه چوبی یک اطاقه چهار منبع در دور وبر خانه کاشته اند دیگر حتا به باور اینکه صبحها باید وقتی از خواب بیدار شدی دور وبر خانه ات را اب و جارو کنی واز زباله که همانا باورمان بود که نکبتی وبدبختی می اورد پاک کرد خبری نیست ایا بدبختی همین خشک سالیها نیست؟ وقتی ما نعمتی که خداوند برای استفاده عموم مخلوقاتش آفریده ما اختصاصیش میکنیم وپرنده وچرنده وهمه موجودات وگیاهان از تشنگی دارند هلاک میشوند بدبختی اجتماعی گریبانگیر ما نمی شود ؟ حالا بیا ببین مسافران قلیان به دست بدون توجه به ارامش دیگران با هلهله و ولوله در حالیکه خاک بر خاسته از زیر پایشان که از زمین خسته وسوخته بلند میشود وتا نصف کمر خاک گرفته اند بالا وپایین می روند واز منظرهای نیمه جان عکس می اندازندواز دامدار تا غیر دامدار در حال اجاره دادن به این از راه امدهگان هستند وانقدر در خود مشغولند که دیگر نه اطراف ونه به اکناف توجه ندارند چون لیدرها با وعده اینکه شبی رویایی خواهند داشت انها را یعنی مسافران را به این مکانهای دور ازامکانات شهری می آورند وومالکان کلبه ومهمان پذیرها برای فراهم کردن انچه را که انها میخواهند باید سراسیمه وار بدوند این است خسته ومانده هستند واگر اتش بگیرند نای بیرون امدن را ندارند این شده روزگار ییلاق نشینی .. با سپاس زلیخا صبا