کوکوتی تی

فرهنگ وادب تالش

کوکوتی تی

فرهنگ وادب تالش

شعر نو زلیخا صبا ماسال تالش

وگونه سرخ شده ی تو از انفجا ر بغضی
در درون سینه توست
ای نامهربان
چگونه رها میشود
این فریاد بی تکلف
از سینه پردردتو
در حالیکه غروری نمانده است
ودستهایی برای مهربانی
بدون تعلل باز میشود؟
زلیخا صبا

به چه می اندیشم زلیخا صبا ماسال تالش

ای دی به چه می اندیشم 
من به ان نقطه اوج امید 
به بلندای سپیدار سفید
به اقاقی به شقایق 
به سراپرده عشق ووفابه یکی دست محبت
به یکی مهر نوازش 
که مرا میخواند
زلیخا صبا 
سفره شب یلدای سپیده صبا دخترم

اوهام شب زلیخا صباماسال تالش

اوهام شب
در سکوت وهم آلوده شب پاییز
سرد وتاریک وباران ریز
زوزه می کشد طوفان
میکوبد باد بر درو دیوار
رفتگان فروشده در خواب
بی خیال از سراب وعذاب
جز صدای نفس زکس نمیآید
چهچه بلبل از قفس نمی آید
ضجه گربه ی کوچک بیمار 
در پس ِ پایه ی سیمانی دیوار
سربرد به هرطرف نالان
مادر ش هست زگوشه ای ویلان
ضجه گربه بریده امان
لیک نیست مادری بگیردش دامان
شعر از زلیخا صبا

درسکوت سرد خانه زلیخا صباماسال تالش

در سکوت سرد خانه..درزیر سایه های خاکستری زمان
در لحظه های انجماد التهاب.. در انتظار تابش خورشید
تا در زیرپرتو طلایی .. گرم تابیدن شکفتن را انتظار میکشد
متن از خودم عکس از سینا شکوری چشم انداز اولسبلنگا 
ییلاقهای تلارگا .چرهپشت. رشته پشت نسرونه گیریه

تجسم خیال زلیخا صبا ماسال تالش

در.تجسم سپید خیالم... به سرزمین آتشین .امید
پرواز میکنم
به ابرهای بارانی همراهم .میگویم
در باغ خشک سوخته .ببارد 
شاید نهالی سبز رشد کند