کوکوتی تی

فرهنگ وادب تالش

کوکوتی تی

فرهنگ وادب تالش

دل نوشته .یاد قدیما زلیخا صبا ماسال. تالش.

آن روز ها و قدیما یادش بخیر در جواب مطلبی که در کانال دوستی خواندم من نیز این گونه می نویسم که قدیم ها همه چیزها ناب بود چون الوده به خیلی از افکار وارداتی که انسانهارا زیر ورومی کند نبود بله قدیما را باید یاد اورد !!
خیلی قدیما حتی در حمام عمومی هم جسمت را وهم روحت را صفا میدادی با دوست وبا خواهر ویا مادر که به حمام میرفتید در تمام مدت شسشو باهم بگو وبخند داشتید وحتی همدیگر را در شستن کمک میکردید ولی این روزها در موقع حمام حتی نباید کسی از نزدیکانت را صدا بزنی که دستی 
به پشتت بکشد. وآنروز ها هرکسی یک اطاق جداگانه نداشت بلکه همه خواهر وبرادر ها در یک اطاق می خوابیدند وصدای نفسهای هم را می شنیدند وان روزها نه تنها نبایدجلوی بزرگترها پایت را دراز میکردی ودراز کش جلوی بزرگترها لم میدادید بلکه مثل الان نباید تا لنگ ظهر بخوابید وبعد تا 4 صبح در گروه های مجازی پرسه بزنی.ان روز ها نان ونمک خوردن باهم منزلت داشت نه اینکه حتی از کوچترین پیشرفت هم حسادت کنی و دست بر سفره ومشت بر پیشانی مثل الآن بودید و زیر پای همدیگر خالی. در مواقع مختلف بخواهید ودر چایش بیندازید .ان روز ها در خانه ها به روی هم باز بود و انتظار این نبود که حتما برای هر مراسمی سور دهی و دعوت نامه بفرستی و این روزها فقط در مراسم های عروسی اگر دعوت باشید وبیشتر در مراسم عزا بدون دعوت می توانی کسان خودرا ببینید وحتی دوستان وآشنایا ن وآن روزها همه رنگها رنگ سال بود . وأن روز ها یقه ها آن قدر مهم نبود بلکه گردنی که درآن یقه ها بود باید رگ داشت مهم بود. و آن روز هرروز یک مانتو شیک داشتن مهم نبود بلکه دوژاکتی که دوخواهر باهم عوض میکردند و می پوشیدند جالب بودو ان روز ها در روز عید یک لباس نوی دست. دوز مادر برایت از برندها هم برند تر بودوان روز ها رفتن خانه خاله وعمه وعمو ترا شاد میکرد امدن آنها به خانه شما در حالیکه این روزها رغبتی به دیدن هیچکدام در بچه ها نیست. آن روزها بهترین خواب را در تلار و زیر اسمان پراز ستاره داشتی ولی این روزها با صدای بلند تلویزیون ویا موبایل در روی سینه بخواب رفتن است .ان روز ها به فکر کردن به اسطورها و نقلی که شنیده بودی در شب بخواب می رفتید ولی این روز ها ذهن ها در گیر به جنایات وخیانتهای هاییکه در فیلمها و سریالهای خارجی دیده میشود بخواب می روی ان روزها قشنگترین روز آمدن فامیل سرزده به خانه هابود ولی این روزها همه منتظر دعوت هم هستند وحتی مکالمات تلفنی که. قیمتش سرسام اورشده. کم کم دارد کم رنگتر میشود پس باید در باره قدیم هابرای جماعت بهت زده وگمشده در اوهام این روزها بنویسیم که یاد قدیم ها بخیر 
زلیخاصبا

عیدانه زلیخا صبا ماسال تالش

بهار با بنفشه وپامچال به پیشوازت آمد
چه سخاوتی دارد دختر زیبای زمین بهار بانو. با دا منی پراز گلهای بنفشه وپامچال. ای رهگذر ای عابران عبور ای خاطیان خطا کار جفا پیشه. نمی بینید این همه وجاهت وزیبایی را و این مهر زمین را که بادخترش بهار به قدومت گلباران کرده.. پیشکش توچیست به این همه. لطف ؟
وای که چه میبینم زیر هربوته وروی چمن زارها مملواز گلهای پامچال وبنفشه ودیگر گلها. و تو بله تو آمدی نشستی. وکنارش سفره پهن کردی وانواع غذا ها در ظروف پلاستکی در سفره چیدی و بدون توجه به این 
همه زیبایی خوردی و بعد اینهم زباله را بررویش ریختی و خودرا تکاندی. وخوشحال از اینکه روز ی را تفریح. کردی ورفتی واقعا خجالت نکشیدی از این همه زیبایی که تو حسودانه و ناجوانمردانه زشتی را بر چهره زیبایش پاشیدی. راستی تو تو به مراتب کمتر از آن اسید پاش هستی، اسید پاش چهره یک نفر را زشت میکند ولی تو با این همه بی فرهنگیت یک دنیا زیبایی را زشت میکنی شرمتان باد که خجالت نمی کشید انهمه آشغال از خودت در طبیعت بر جای میگذارید. درست است که دیگران تورا نمیشناسند ولی خدا وطبیعت که تورا می شناسند. چهره ات در دوربین زمان ثبت شد. و اگرهزار ان بار خودرا به زروزیور ریا بیارایی باز واضح در پیشگاه خداوند وکاینات نمایانی. واقعا این جمعیت چند نفری که همراه هم به تفریح در کوه ودشت می پردازند یک نفرشان هم با فرهنگ نیستتند که تذکری به این وجدان های خفته بدهند که به خود بیایند خدایا در روز سیزده آنقدر بباران زمین را که چون گل ولای از بستر این طبیعت این جماعت را بتاراند و دیگر نتوانند بسوززانند وبریزانند و بپاشانند. 
صبا

روزی که به سر بازی رفتی زلیخا صبا ماسال تالش

یادت هست... روزی که به سر بازی رفتی
انوقتها وقتی همهمه می افتاد که سر باز گیرها آمدند وحشت عجیبی در سرا پای خانواده ها می افتاد انگار که ملک الموت آمده باشد ودراین میان کدخدا ی محل بیشتر از همه در به وحشت انداختن مردم نقش داشت ومردم اکثرا از کدخدا در دل بیزار بودند چون نقش کدخدا را در گرفتن بچه های جوانشان برای سربازی بیش از اندازه دخیل می دانستندواین طورهم بود البته من ازکسانیکه پدران وپدر بزرگهاشون در گذشته کدخدا بودند پوزش میخواهم ولی خانواده هایی که اودلاد پسر داشتند بیشتر در جریان کار کدخدا ها بودند.. بخصوص خانواده هایی که باداشتن چند پسر که امورات کاری خانواده با وجود این پسر ها میچرخید وانهم در زمانیکه همه خانواده باید در کارها باهم سهیم بودند تا چرخ زندگی در گردش می بود ونبود یکی از پسرها برای خانواده های پر مشغله یک شکست ویک فاجعه بود انهم در دورانی که هیچ امنیتی نه از لحا ظ مالی ونه از لحاظ جانی ونه امکانات راحتی وارتباطی بود واگر پسر سرباز حتا به رشت برده میشد ماهها خانواده ازش بی خبر بودند..
بنابراین انواع واقسام باج ووعده وقول وقرار را باید با کدخدا طی میکردندت گزارش ندهد .. با این همه همیشه این وقت سال که میشود باهمه زیباییهای بهاری ونبود دغدغه های سرباز گیری قدیمی باز برای خوا هرت یاد اور لحظه های دلهره آور گذشته تکرار میشود واین است که می نویسد تا کمی از اضطراب گذشته کاسته شود ..
راستی برادر یادت هست !هنوز خواهرهایت خیلی کوچک بودند هنوز به مدرسه نرفته بودند وهنوز مادرت خیلی جوان بود وقتی کنار چهار برادر می ایستاد وبا شماها تفاوت سنی چندانی نشان نمیداد وبا این حال همه را زیر بال وپر خود میگرفت وراه میبرد وچرخ زندگی را چه خوب میگرداند.. بله خواهرهایت خیلی کوچک بودند ودرک اینکه یکی باید دور شود برایشان دردناک وغم انگیز بود واین غم نقش جاودانه دارد در خاطراتشان ادامه دارد... روزی که به سربازی رفتی 
نویسنده خاطرات زلیخا صبا

دلنوشته های من زلیخا صبا ماسال تالش

تخریب اولسبلنگاه به چه قیمتی
ای وجدان های بیدارو ای طرفداران طبیعت وسرسبزی وزیبایی کجایید ؟به فریاد اولسبلنگاه به داد طبیعت زیبای اولسبلنگا برسید از شما تمنا می کنم با ما همراه باشید با شما هستم گردشگران کوه نوردان شما ییکه حتا یک بار به این منطقه امدیدواز زیبایی ان لدت بردید واز زیباییش زبان به تحسین گشودید
شما که از مهمان پدیر احمدیها تا قله خندیله پشت با خوشحالی کوه پیمایی میکردید ،
اولسبلنگاه را فقط چند خانواده که دراین سالها ساختند واستفاده کردند حالا برای راحتی بیشتر خود وهمان که با ماشین تا دم در بروند دارند نابود می کنند واز خلوتی ونبود بقیه خانوارها سو استفاده کرده ودربین منازل وکلبه دیگران اقدام به جاده سازی کرده اند این ادمها فقط به خود فکر می کنند ایا بردن این جاده در دل اولسبلنگاه وتخریب انهمه چمن زاروبوته های ازگیل وگوجه سبز جنگلی دیگر چیز ی از اولسبلنگا باقی می ماند.؟وایا به هجوم ماشینهای مسافران وپارک انها در کنار کلبه ی دیگران وفقط بخاطر ان چند خانواده اولسبلنگاه که با ماشین تا دم در خودبروند از چه کسی اجازه دریافت شده .؟ وقتی کسی حق یک تخته تازه زدن به درودیوار کلبه ی خودندارد پشتشان به چه کسی گرم است..؟ برای چه کسی شیرین زبانی کرده اند که در عرص یک روزه ان همه زمین را شخم زدند و fبه فنا بردند منابع طبیعی استان وصعیت اسفباری که این جاده بعدها بوجود خواهد اورد چه کسی باید جوابگو باشد ؟
آیا الان مگر زمانه ای هست که یک عده قلیل در جایی همه ظوابط را با دلگرمی به روابطی حق دیگران را نا دیده بگیرندوحتا حق زیبا بودن طبیعت را و انرا زیر پا بگذارند؟ در این سالها درجنگل انبوه اولسبلنگارا تاتوانستند ساختند وفروختند کسی جلویشان را نگرفت ،بعدها گفتند مال منابع طبیعی هست و حالا هم تاموقعیتی به دست می اورند می سازندو اجاره میدهند و میخواهند بیشترتخریبش کنند وبابردن جاده انهم در وسط کلبه های دیگران وروی چمن زارها دیگر فضایی نمیماندبرای استفاده ،،،،چه فضایی چه سکوتی وچه زیبایی؟ همه نابود شده ومی شود ،،،با سپاس از توجه دلسوزان ودوستداران طبیعت
از تخریب بیشتر اولسبلنگا جلوگیری کنید
دوستداران طبیعت تالش ماسال واولسبلنگاه
ییلاق زیبای ما در زیبایی بی نظیر بود با چشماندازهای روبرو بنده گیریه (ییلاقهای بند)وسوأچاله چره پشت وخاله پشت ودر بالای اولسبلنگا قله خندیله پشت ژیه سر وآریدول وروبه روخریدول وبا گلهای وحشی بابونه وگلهای عسل و پاتیوله سنگ وجیره سوزه که مندنگاه گله های اسب بود وجنگل انبوه درختان راش ومعدن رویش قارچ های کم یاب شبهایش پرستاره و سکوتی دلپذیر وارامش آرام کننده حالا اولسبلنگاه چه بود چه شد؟ ..
چند خانوار فامیل و چند خانوارهم که بصورت گذرا وموقت در کنار انها برای گذراندن روزها ی گرم رادر انجا سپری.. میکردند،،اولین ساکن این ییلاق که مالک اصلی این ییلاق بود حفیظ بیگ بود که هنوز هم صدای دلنشنش را که با حزنی خاص در حالیکه به چشم اندازهای روبرو نگاه میکرد وبا یاد کردن از مبارزان گذشته از میرزا کوچک خان گرفته تا دیگران میخوانددر گوشم پیچیده وشنونده ای نبود که صدایش را بشنود اشگ در چشمانش جاری نشود .. چشمه ای که در چند قدمی خانه اش با ابی زلال جوشان بود حتا در روز های بارانی ابش روشن وصاف بود وبه حفیظ بگه چمه معروف بود وهر کسی در جایش ارام ساکن وقانع بودتالش دامدار هم در جای خود بود همه چیز در امن وامان وسر جای خود بود سالها گذشت جاده در اولسبلنگا ه برده شددر ابتدا خوشحال بودیم ولی حفیظ بیگ دیگر سالها بود که در اولسبلنگاه نبود واولسبلنگاه شد مثل همه ییلاقها مال منابع طبیعی ،،ودر این میان کسانی که مشگلات درس ومشق بچه ها را نداشتندویاانقدربرایشان مهم نبود چون هر چیزی راحت صاحب می شدند نه با کسب تجربه وعلم و دراین میان حتا زمینیکه حق خودشان نبودودر ییلاق هم فقط چون یک محوطه خانه در گذشته که ملک برای مالکان اصلی مفهمومی به ان صورت نداشت بدستشان رسیده بود شروع به کلبه سازی کردند وحتا از ساخت وساز در جنگلهاهم نگذشتند وشدند همه کاره ییلاق اولسبلنگاه واین عده روز بهروز هم حریص تر میشوند وبرای آ نکه گروه گرو ه مسافر رابه کلبه هایشانکه فاقد امکانات حتا اولیه است ببرند به فردای اولسبلنگاه توجه ای ندارند وفقط به فکر امروز خود واستفاده خود هستند ومن توجه تمام کسانیکه با هردمبیل وهرج ومرج بازی که در ییلاقات بخصوص ییلاق اولسبلنگاه با سرازیر شدن انواع ادم ها یی که رعایت هیچ اصولی را نمی کنند جلب میکنم که با بردن این جاده یا باید یک گشت ارشاد در ییلاق وپاسگاه انتظامی بگمارند ویا ممنوع ال ورود کنندییلاق اولسبلنگاه را
باسپاس از همه دلسوزان طبیعت و سرسبزی ورویش جوانه ها زلیخا صبا

گرامیان ما از تخریب چمنزارها یمان وکندن بوته های گوجه جنگلی وازگیل واز بین بردن گلهای زیبا واز بهم زدن ارامش زیستگاه پرندگان وخزندگان وحیوانات وحشی واهلی راوازبین بردن بوی سبزه زاران وخاک گرفتنشان توسط ماشینهایی که سرنشینانشان عربده کشان بی خیال که برایشان هیچ مناسبتی فرقی نداردبا هلهله دست افشان وپایکوبان می ایندو میریزند ومی پاشند وهمه را از طبیعت تا انسانهای دیگررا می ازارند ومیروند خوشحال نیستیم وکسانیکه این بستر را با تخریب طبیعت زیبا برایشان اماده کردند اعتراص داریم وفریاد بعصمان را با صدای رسای طبیعت برسرشان هوار میکنیم وانهارا هشدار میدهیم که از دست قوی طبیعت بترسند که انهارا روزی به زمین گرم خواهد زد 
باسپاس زلیخا صبا

دل نوشته زلیخا صبا ماسال تالش

زیبایی..گاهی دیدیم وشنیدیم که کسی افسوس می خورد که دیگر پیر شده ومثل گدشته جوان ورعنا نیست ودیگر زیبایی گذشته را ندارد دیگر لباس به تنش زار می زند وتوجه به این مسایل به مرور انسان را افسرده میکند شاید حتا خود منهم دچار این یا س گاهی شده ام بخصوص در زمینه علایقم به احساس درونی که همانا نوشتن وسرودن وانتشار انها واینکه انقدر خودرا عرق در پرورش بچه ها کردم وو جود انهارا وسلامت ورشد انها را به درستی که خودم را از یاد بردم و یک وقت به خود امدم که دیدم هیچی ازروزگار جوانی نفهمیدم گرچه ناراحت نیستم چون بچه هایی بزرگ کردم که وجودشان سبب افتخار و مسرت من هست ،
وروی این اصل به این نتیجه رسیدم که نباید برای از دست دادن زیبایی وجوانی گذشته افسوس خورد بخصوص اگر عمر به بطالت نگدشته باشد بنابراین انسان گاهی به مرحله ای از دوران زندگی میرسد که دیگر نباید برایش زیبایی دوران گذشته مطرح باشد بلکه زیبایی شخصیتی که دارد هم برای خودش وهم برای کسانیکه شیفته شخصیتش هستند مهم است ..کسانیکه شیفته شخصیت انسان هستند زیبایی صورتتش را در زیبایی کلامش ومرامش می بینند نه در وجاهت وزیبایی طاهری واگر عیر این درباره انسانهای فرهیخته اندشیده شود بهتر است است از دور وبر ادم دور باشند پس نیکوست که در دوران پیری به زیبایی شخصیت ما بیفزایم وبکوشیم که بیشتر زیبایی کلام ما نفوذ پذیر باشد تا ظاهر زیبا ومن درود می فرستم به همه کسانیکه اندیشه زیبا دارند وبجای سخن درو گهر از دهانشان بیرون می آید و قلمشان گهر فشان است 
با سپاس زلیخا صبا