کوکوتی تی

فرهنگ وادب تالش

کوکوتی تی

فرهنگ وادب تالش

کوچ پاییزی پاییزه ویگرد زلیخا صبا ماسال تالش

کوچ پاییزی یا پاییزه ویگرد 
همت وشجاعت ومردانگی دارِن تالشن
دیل بی کین وغَش و سادَگی دارِن تالشن
زیر بار زور نِشون ازادَگی دارن تالِشن 
همه جا پیش درینه امادَگی دارِن تالشن
کی واته تالش عقب منده استه
فرهنگ و ادب دِرهِ بالندگی دارِن تالشن
نوم و اوازه دارِن همه جاکو
باهم پیله گینه افتادگی دارِن تالشن
ریشه دار استینه هم قوم از قدیم
تاریخ کهن درِه اوازه گی دارِن تالشن }
در این جا کوچ پاییزی منظور از کوچ دامداران ورمه داران که بیشتر سال را در ییلاقات ومیانکوه ها بسرمیبردند ودرآمدشان از این راه تأمین می شد نیست؛ بلکه کوچا کوچ ییلاق نشن های خوش نشین است که دو تا سه ماه را برای فرار از گرما ورطوبت هوا به ییلاق می رفتند و دامدار وکشاورز نیز بودند .وهمانطوریکه در کوچا کوچ ها ی دیگر گفتم این مردمان تالشی زبان ماسالی وتالش در خانواده دودسته میشدند و یک عده در گیلون سر کار کشاورزی می ماندند وعده ای هم همراه دام هایی که داشتند به ییلاق می رفتند ودر کنار این عده مردمانی هم در ییلاق بودند که فقط یا کار کشاورزی داشتند یانه ولی برای فراز از گرمای تابستان به ییلاق می رفتند ؛
در کوچا کوچ پاییز ی بعد از سه شولون که به نظر از شدت گرما تا حدی کاسته میشد کم کم خوش نشینها شرو ع به کوچا کوچ می کردند ابتد ا انهاییکه فقط کشاورز بودند باید راهی میشدند تا به موقع برداشت کنند .
ازاین رو چندروز مانده به رسیدن سه شو لون اخرین صفا وسیاحت ییلاقی خودراساکنین اولسبلنگاه انجام میدادند و غذا وکوکو و کباب درست کرده برای زیارت وسیاحت به خندیله پشت که بلندی ان برابر مولوم بند است وبسیار زیبا می رفتند ویک روز به خوبی وخوشی می گذراندند.
کوچ پاییزی و خالی شدن ییلاق از فامیل و همسایه خیلی غم انگیز بود وبقول تالشها ،(ادم پیگریه بو )یعنی انسان کنده میشود ودل تنگ ...همه چیز رنگ سکون وسکوت بخود می گیرد و با رفتن هرخانواده وریختن لت خانه اش ونگاه کردن انها تا سیفله چالی لکند روح وجسم انسان نیز با انها به پرواز در می آمد چون رفت وآمد به ییلاق به راحتی این زمان که نبود ییلاق مانده ها حسابی در این چند ماه واستفاده از هواو غذای سالم ودور ازپشه بیمه می شدند .
روزیکه کوچ میکردیم به گیلون چه روزی بود انگار که سفری رویایی داشتیم بعد از چند ماه همه چیز تازگی داشت وتغیر کرده بود راه گیاه وگل علف هاییکه بلند شده بودند همه وهمه ودوباره از همان مسیر وبا همان تدارکات کوچه روز منتها این دفعه مکان نهار خوردن یا در سلنگواه بعداز رد شدن از پل چوبی کمی پایین تراز چای خانه ویا در شالیما ویا باز کمی پایین تر در گرمه خونی زیر درختان توسکا وکوچی البته انزمان تمام این مسیرراه در کنار رودخانه که بکر وفوق العاد تمیز وبا صفا بود انجام می گرفت.
بعد از نهار که دل وجان در اشتیاق دیدن گیلونه که ودیدن برادر ها وگل وگیاهی که کاشته بودیم ودیدن دوستان همسایه در پرواز بود یم وبی تاب ودر این موقع دختران جوان ونوجوان شروع می کردند به تاختن اسب واسبه داونه و این نازنین موجودات در حالیکه نفس نفس میزدند تابع سوار کار خود بودند ومیخواستند با تمام نیرو انهارا شاد کنند یادش بخیر 
بلاخره از اخرین مسیر رود که از کرمه لات بود گیلون ما وبویش وفضایش پیدا میشد کاش نقاش بودم زیباترین فضا برای من ان حال وفضای زمانی بود که از اسب پیاده میشدم انگار جای دیگری بود گلهای افتاب گردان در اطراف خانه بوی علفهای تابستانی بوی برنجزار ها ودرختان آشتالو و زرد آلو با میوه های درشت آبدار درخت انگوری که از درخت توت بزرگی در کنار نهری در جلوی خانه بود بالا رفته بود وانگورهای درشت داشت ودرخت انجیر سفیدی که من فقط از یک شاخه اش می توانستم بالا بروم 
بوته های خیار وکدو و ذرت که پربود ند از نعمات وحاصل همدلی وهمفکری افراد خانواده و عطر گل محمدی کنار تلار وبعد از سرزدن و تجدید دیدار باهمه اینها تاز ه متوجه دوست ودختران همسایه شهناز و ملکه و دیگران که انها نیز بی صبرانه منتظر من وما بودند با شرمی خاص ویک نوع خجالت وبی قراری کم کم به هم نزدیک میشدیم واز خاطرات این مدت که از هم دور بودیم میگفتیم و می خندیدیم یاد همه ان دوران و ان دوستان زمین و زمان گرامی باد 
نگارنده زلیخا صبا

کوچ پاییزی زلیخا صبا ماسالی تالش

کوچ پاییزی دامدار تالش 
دامدارهای تالشی در روزهای اخرهای شهریور بعداز اینکه کشاورزان زحمت کش محصول کشاورزی خودرا از مزرعه ها جمع اوری کردند ودشت بجار ازاد شد کوچ پاییزی را شروع کرده وبا دام های خود وحشم گله گاو وگوساله ها بطرف دشت سرازیرمیشوند 
همت وشجاعت ومردانگی دارِن تالشن
دیل بی کین وغَش و سادَگی دارِن تالشن
زیر بار زور نِشون ازادَگی دارن تالِشن 
همه جا پیش درینه امادَگی دارِن تالشن
کی واته تالش عقب منده استه
فرهنگ و ادب دِرهِ بالندگی دارِن تالشن
نوم و اوازه دارِن همه جاکو
باهم پیله گینه افتادگی دارِن تالشن
ریشه دار استینه هم قوم از قدیم
تاریخ کهن درِ اوازه گی دارِن تالشن
شعر ومتن از زلیخا صبا 

ییلاقی های خوش نشین زلیخا صبا ماسالی تالش

قسمت سوم ییلاقی های خوش نشین
بعداز خوردن نهار در سرکوم ونوشیدن یک فنجان چای در دکان استا یحیی دوباره بارها را روی اسبها میبستند وراهی به طرف ییلاق می شدند بعداز سرکوم به ناله چاکن که گذشتن از ان تقریبا مشگل هم برای سوار کار وهم چارواداروهم اسبهابود .اسبها باید روی قسمتی از راه شیب دارسنگ کلاخی که سر می خوردندوامکان افتادن سوار وبار از روی اسبها بود .
وچار وادار باید حتما دم اسب را ویکی هم دهنه اسب را میگرفت واسب را نوازش میکرد که ارامش داشته باشد تا با مهارت از این راه بگذرد .واین نازنین موجودات بالاخره بار خودرا به سلامت رد میکردند دراین میان اسبها به ندرت چموش بودند
بعداز سرکوم به دشته مینه میرسیدندودر این موقع بعضی از ییلاقهااز جمله سوءچاله وخندیله پشت معلوم میشدوهوای تازه وبوی ییلاقی به مشام میرسید کم کم گل های زیبای وحشی وبابونه وعلفزارهای انبوه وجنگل با طراوت خلاصه همه چیز شاداب ودست نخورده نمایان میشد
بعداز دشته مینه به سیفله چال میرسیدندواز تپه سیفله چال که بالا میرفتند کلبه های چوبی سیفله چالی هاوساکنانش را میدیدی وقیافه هابه نظر غریبه های آشناکه حداقل یک سال پیش انهارا دیده بودند
وبعضی از انها سرشان را از کلبه بیرون می اوردند وحال واحوالی میکردندوبعداز طی کردن این راه طولانی اسبها با حالت خستگی ودر عین حال پیروز میدان به اولسبلنگا میرسیدند .بارهارا بر زمین روی سبزه ها میگذاشتند واین علفها تا زانو میرسید وبوی خوش سیفلی به مشام میرسیدومردها شروع میکردند به لت گذاری روی سقف کلبه چوبی که معمولا دوتا سه اطاقه ویک ایوان کوچک ویک راه رو بود این کلبه ها به شکل مستطیل بود..بعداز لت گذاری وجاروزدن وجابجا کردن وسایل وپهن کردن فرش تقریبا هوا تاریک میشدوبانوی خانواده از فسنجان وکوکو برای همسایه ها که اکثرا در اوایل ییلاق چند خانوار بیشتر نبودندکه بیشترشان دامهای قشلاقی هارا که مزرعه داشتند ودیرتر به ییلاق می امدند نگهداری میکردندوچاروادارهاهم کرایه اسبشان را میگرفتند وبا خداحافظی کردن میرفتند ....
زلیخا صبا

کوچ بهاره تالش زلیخا صبا ماسالی تالش

کوچ بهاره تالش

کوچ بهاره

در سالهای خیلی دور که هنوز راه ماشینی در دل کوهستانها کشیده نشده بود،،

واسب های زیبا مونس ویاور انسانها ،ویکه تاز میدان بودند ووسیله خوب وبدون ضرر که کمتر آسیب جانی وآلودگی محیط را همراه داشتند وهر خانواده ای برای پیش برد کارهایشان یک یا دوراس اسب داشتند..

مردم خوش نشین و دیگر ییلاق روها به علت نبود وسایل سرمایشی وفرار ازگرمای تابستان به ییلاق می رفتند.

ومردم هر محل ومنطقه برای خود ییلاقی داشتند که در فصل گرما به مدت یک یا دو وحتی سه ماه بستگی به اینکه کشاورزی به همراه دامداری داشته باشنددر ییلاق می ماندند.

برای کوچ کردن به ییلاق تصمیم میگرفتند که در یکی از روز های هفته مثلن یکشنبه به ییلاق بروند.

برای اِقامت یکی دوماهه در ییلاق باید مقدمات را آماده وبرنامه ریزی می کردند .که چگونه هم به کار مزرعه در گیلون یا(قشلاق) بخوبی پیش برود هم خانواده بتوانند از هوای خنک ییلاق به نوبت استفاده کنند .

به این تر تیب که ابتدا یک تعداد از افراد خانواده همراه دام برای مدتی به ییلاق میرفتند

وبعد گیلون مانده ها که به کار مزرعه بیشتر وارد بودند هرکدام به نوبت چند روز برای

استفاده به ییلاق می رفتند. درکوچ بهاره ابتدا حشم دارها وگاووگله دارها به محض شروع نشا کاری چون اطراف مزرعه باید محدود میشد تا از ورود احشام برا ی خراب نکردن مزرعه وهمین اینکه در تیجره گیریه، یا ییلاق بهاری به علت چمنزارهای بلندوسرسبز برای جمع اوری حاصل لبنی ودامی بسیار عالی بود به همین سبب تا اواسط اردبیهشت کوچ بهاره شروع میشد .
دراین روز حال وهوای کوچ بسیار جالب ودیدنی بود ، هیا هوی وهی هی گاو یار ها و ونگا ونگ گاوها وگوساله ها وخند وخون چارواردارهای خوش صدا بسیار دیدنی وشنیدنی بود. وفضای دل انگیز ی بوجود می آمد
مالون ونگاونگا ب کوچ بکرم .. خلکی تله لوعه ب پوچ بکرم
روخونی دریمه،،،،آی بی طاقتیمه ...یاری دیداریکو ،،،،،،خجالیمه 
منی مالت بده ،،،،،آی کیجه جان ای چن روزی .. آی،،،،،،،،،،،هرچی منه بوای،،،، اطاعتیمه

چون کوچ کردن با اسب بودوایا ب وذهاب وتهیه وسایل مورد نیازییلاق نشینها به علت نبود بازار در ییلاق مثل خورد وخوراک که شامل (آرد قندو شکر وبرنج ونفت وصیفی جات )

باید از گیلون مخریدندوآماده میکردند وهفتگی یکی از فرزندان بزرگ خانواده این وسایل را به ییلاق میبردند

که این روز هفته برای بچه های چشم به راه برادر های بزرگتر و رسیدن خوراکیهای خوشمزه

یک پیک خوش آیند گیلونیه برا بود که از صبح چشمشان به راه وروخونه راه بود ودیگر حوصلهبازی نداشتند..
ویتیلیمون امه اَ ژیه سری
نشون دَیمون یندی الاشه داری
دور دوره وینیمون راه و رباری
سیفله چالی پرای ای چارواداری

از زلیخا صبا

کوچه روز تالشی زلیخا صبا ماسالی تالش

یاد ایامی : کوچه روز مفرشه بار ،چاروادارن ، اسبه سوارن ویرم آ
اوه سالن ویرم آ ..اوی یابه سالن ویرم آ
کوچا کوچ
روز کوچ خوش نشینها :حس عجیب وگنگ همراه باغمی که نشأت گرفته از دل کندن از جایی که دوستانت ویک عده از افراد خانواده ات برای مدتی دور می شوی بخصوص بچه هااین حال را داشتند
بله در روز کوچ جنب وجوش قیل وقال فرا گیر بود بزرگتر ها از یک هفته جلوتر تدارک این روز و رفتن به ییلاق و اینکه دوبنه شدن (منظور یک عده در ییلاق ویک عده از افرا دخانواده در قشلاق بمانند)بودند ومعمولن روز یکشنبه را برای رفتن به ییلاق انتخاب می کردندوروز شنبه خریدوسایل ضروری وکرایه اسب برای بردن بار را انجام میدادند وزنان هم غذای راه ونهار را که شامل فسنجان کباب وکوکو ومخلفات ییلاقی بودآماده میکردند 
صبح زود برپایی واماده برای ییلاق مفرش بار ولنگه بار اسب زین کرده وجعبه مرغ وجوجه وخروس وهمه مرتب وجا سازی کرده وبار اسب های نازنین می کردند وبعضی از بچه هارا روی مفرشه بار سوارکرده ومحکم میبستند وبعضی را روی لنگه بار می نشاندن ومهربان چاروادارها با نازدادن انها واسبها وحشت از اسب وراه را برای انها کم می کردندوگاهی هم با نوایی سوزناک به حزن این سفر طول وداراز می افزودند روخونی دریمه ... ای کیجه جان .. بی طاقتیمه ...
ای... یاری دیداریکو.... خجالیمه.....
جان ..منی مالت بده.... ای چن روزی... هرچی تنی بوای اطاعتیمه.. بله راه می افتادند از رودخانه با راهبری چاودارها که با صدای بلند در حالیکه دم اسب را گرفته وخودرا به اب می زدند وباگفتن پیرشوی بله پلو بله با این حرفها سختی راه کمتر حس میشد در شالیما با مقداری استراحت به خود واسب ها و زیارت خانمها وخوردن چای دوباره راه می افتادند و از سلینگوا وراه پر پیچ و خم وسنگکاخی وسراشیبی اش گذشته وبه موسله خونی ودکان چایخانه اقه کیینه که بین دوراهی ییلاقات بند وییلاقات اولسبلنگاه قرار داشت باز دمی استراحت وخوردن چای بود 
دوباره عزم راه وسفر می کردند وتا به سورکوم می رسیدند و بار اسب هارا پایین اورده و به چرا درازه لافند میکردند وبساط نهار را پهن کرده در جاییکه چشمه ابی بود خوش منظره و خوشمزه ترین نهار برای جمع حاظر این نهار بود گوارایشان باد ای ره پویان ییلاقی یادتان گرامی باد 
نزدیکی های غروب بعداز پیمودن سورکوم ناله چاکن ودشته مینه وسیفله چال اولسبلنگای زیبا که چون الماس میدرخشید پیدا میشد وه چه زیبا بود این ییلاق ما علفزارها تا زانوبود کلبه در سکوت وارامش یک ساله که از گزنده همه عوامل ازار دهنده امروزی درامان مانده وبوی تازگی وطراوت خاصی میداد و همه ازگلها تا نوای پرندگان خوش نوا واماده خوش امد گویی وهمزیستی با تازه واردین اهل ساز ش وآشنا بودند ساعتی طول میکشید تا کلبه چوبی اماده شود وبارها ووسایل پیاد ه ودر حال جمع وجور کردن وجابه جایی شوند وچاروادارها عصرانه ای خورده وکرایه را گرفته واماده رفتن می شدند یاد ان ایام ان زیبا بهاران یاد باد 
با سپاس زلیخا صبا