کوکوتی تی

فرهنگ وادب تالش

کوکوتی تی

فرهنگ وادب تالش

بیاد پدر زلیخا صبا ماسال تالش

بیاد پدرم وهمه پدران بزرگوار

چقدر این روز های بهاری بیاد عزیزانی که روزگار ی درکنارشان ودر پناهشان بودیم اگر غمی ورنجی بود با بودنشان ما کمتر حس رنج ودرد میکردیم وحس بودن ابدی وشاد کامی از اندکی خوشی به ما دست میداد و هرکدام این عزیزان که رفتند با امدن هربهار انگار که روحشان با بهار می اید چون حس غریبی به انسان دست میدهد . ای عزیزترینم در دوران بی خیالی زندگی همواره دراین وقت سال شدیدا با همه زوایای وجودم حست میکنم شاید برای کسانی این حس دور وشایدم عجیب باشد وشایدم نباید در این سالها این حس را داشته باشم ولی برای من امری عادی است چون دراین وقت سال وقت کوچا کوچت بود و قیافه مهربان و خندانت و خواندن دعا های صبح گاهیت هیچ گاه از یادم نمی رود ومن چون این بیت از شعری که از ابوسعید ابوالخیر رامی خواندی در یادم مانده دو غزل شعری بیادت نوشتم 
یارب نظر تو برنگردد ... بر گشتن روزگار سهل است 
گر غم به گردنی وبال است 
بوستان دلی بی نهال است
گر عشق ووفا شده فراموش 
عاشق هنوز پی وصال است
زشتی همه جا فرا بگیرد
یک قلب سیاه پس جمال است 
یارب نظر تو بر نگردد 
بر گشتن روزگار سهل است 
گر زور به گرده ای سوار است 
از رنج پیاده بی خیال است
گر ستم روا شود به ناحق 
بیهوده کسی پی کمال است
گر داد رسی نشد پیدا 
مردانگی هم در مثال است 
گر پرنده ای زتیر صیاد
افتاده زمین شکسته بال است
یارب نظر تو بر نگردد 
برگشتن روزگار سهل است
زلیخا صبا

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.